ادامه مکاتبه
می خواستم مطلبی درباره کتاب ارزشمند «انسان در جست و جوی معنا» اثر دکتر ویکتور فرانکل بنویسم. بخشی از مطلب را هم آماده کرده ام اما ترجیح دادم اینبار به ادامه مکاتبات اینترنتی من و جناب آقای سیدمهدی سلطانی اختصاص یابد. نامه ایشان در بخش نظرات مطلب قبلی می باشد:
جناب آقای سلطانی گرامی
سلام و روز شما بخیر
با اظهار سپاس فراوان از مهربانی های شما و وقتی که گذاشته و این بار قدری مشرح نگاشته اید. نکاتی ذیلا به عرض می رسد:
1. منظور من از پرهیز جناب شما از جزئیات، در مورد علوم انسانی مادیگرا بود که قبلا بحث های زیادی شد؛ اما به اشکالات اساسی چنین علمی پاسخ واضح ارائه نفرمودید. بنابرین سوالات و اشکالات به جای خود باقی ماند. جنابعالی یک سلسله دیدگاه ها و یا ادعاهایی را مطرح می فرمایید بدون اینکه مبانی استواری - که با فطرت انسان و هدفمندی آفرینش او سازگاری داشته باشد - برای آنها ارائه نمایید. بطور مثال به مناسبت غدیرخم جنابعالی حقیقت پدیده غدیر خم را ارج نهادید اما این سوال را بی پاسخ گذاشتید که: حقیقت غدیر خم – ولایت- با نظریه های علوم انسانی مادیگرا که نقش دین در حیات سیاسی و اجتماعی انسان را نفی می کند چگونه سازگاری می یابد؟
تازمانی که «مبانی» روشن نشود، ابراز ادعاها مشکلی را حل نمی کند.
2. توصیه به استفاده از تجربه ها تنها به علوم انسانی منحصر نیست. پیش و بیش از آن، دین (قرآن) به این موضوع پرداخته و با نگرشی الهی، به انسان ها تذکرداده است که از کفر و عصیانگری - در همه اشکال آن – بپرهیزید و ببینید که کافران و عصیانگران در گذشته به چه سرنوشتی دچار شده اند. عبرت گیری موضوع مهمی در آموزه های دینی است.
استفاده از تجربه های تاریخی در منظر دین و علوم انسانی دارای وجوه اشتراک و افتراق است. وجه اشتراکش همان توجه به تاریخ (و عبرت گرفتن) است؛ اما وجه افتراقش، علل حوادث و رویدادها(سنت های حاکم بر تاریخ) و پیامدهای ناشی از عبرت از تاریخ در نگرشها و رفتارهای انسان است. توجه به تجربه های تاریخی اگر سبب تقویت توحیدگرایی انسان در اندیشه و عمل بشود، پذیرفته است و اگر باعث شود که کفر و ایمان، و عصیان و عبودیت برابر پنداشته شوند، من به عنوان یک مسلمان نمی توانم مبنایی برای آن بیابم.
مشکل اصلی اروپای قرون وسطا، حاکمیت مسیحیت تحریف شده(دوری از حقیقت ایمان) و دنیا طلبی و قدرت پرستی زورمندان و فئودالها بود. در عصر رنسانس و انقلاب صنعتی هم اروپائیان از طرف دیگر بام افتادند و با خلق مفاهیمی چون اومانیسم، لیبرالیسم، سکولاریسم، سوسیالیسم و ... به درجات مختلف، دین و خدا را از عرصه زندگی – خصوصا زندگی اجتماعی – خارج کردند. برخی گفتند: خدا مرده است و برخی دیگر گفتند اصلا خدایی وجود نداشت تا بمیرد. این شد که محصول این دوره اگرچه سبب پیشرفت های گسترده مادی و رفاه گردید؛ اما زیان های ناشی از بی خدایی، پدیده های وحشتناکی چونان «استعمار»، «استثمار»، «نازیسم»، «فاشیسم»، «کمونیسم»، «آپارتاید»، «صهیونیسم» و ... را بطور گسترده و در اشکال قدیم و جدید آن بر بشریت تحمیل کرد که سبب خسارت های جبران ناپذیر انسانی، مادی و معنوی گردیده که کشتار بیش از 50000000 انسان در جنگ جهانی دوم تنها نمونه کوچکی از آن است. در حالیکه در همین دوره – چهارده قرن گذشته – اسلام منادی کرامت و آزادی (خصوصا آزادی معنوی) انسان، عدالت و عشق و محبت بوده و بشر را به پرهیز از ستمگری، قدرت طلبی، هوس پرستی، ... دعوت و به بازگشت به فطرت و عبودیت خداوند – سرمنشاء همه هستی، همه خوبی ها و همه زیبایی ها – فراخوانده است.
تاکید می کنم این همه، بدان معنا نیست که دستاوردهای علمی و تحقیقات دانشمندان حوزه علوم انسانی را کنار بگذاریم. بلکه منتقدانه رفتار کنیم تا بدانیم چه چیزهایش می تواند مورد استفاده باشد بدون اینکه ضرری برساند.
3. اگرچه مثال را – برخلاف انتظاری که از اخلاق شما داشتم - مسخره پنداشته اید؛ اما توضیح نداده اید که کمترین هزینه تا کجا؟ آیا اگر کمترین هزینه سبب پذیرش ستم و فسادشد، قابل قبول است؟ (اشکال بر سازماندهی و رهبری و برنامه ریزی مناسب نیست. این را عقل و دین می پذیرد و تاکید دارد.)
4. جناب سلطانی عزیز! اولا، من نمی خواهم از واژه نامناسب (مسخره) که شما بکار بردید استفاده کنم؛ شما نزد من بسیار محترم هستید؛ اما این سوال را مطرح می کنم که آیا معنای عدم استفاده از تجربه های تلخ – که من بر آن تاکید کردم - این است که رقص زنان نیمه برهنه از رسانه های کشور ما پخش شود؟ چنین اظهار نظری از جناب شما بسیار بعید و شگفت انگیز است!!!
ثانیا، من صرفا به عنوان یک شهروند نظرم را نوشتم. من یک مقام دولتی نیستم تا بخشنامه صادر کنم که فلان رسانه فلان برنامه را پخش کند یا نکند. اما حق طبیعی و قانونی من است که مخالفت خود را با پخش برنامه های مغایر قانون ابراز کنم. آیا آن نوع علوم انسانی که جناب عالی طرفدارش می باشید، اجازه می دهد که من نظرم را در موافقت یا مخالفت با یک پدیده در جامعه خود بیان کنم یا نه؟ اگر اجازه میدهد چرا بر خلاف اعتقادتان ناراحت می شوید؟ اگر اجازه نمی دهد، ... (راستش نمیدانم درباره این تناقض چه بگویم ... !!!)
ثالثا، من ندانستم بین رد و بدل شدن سی دی های پرنو بین بعضی از دانش آموزان و هدبند زدن زنان در تلویزیون های ایران چه تناقضی وجود دارد؟ در یک مورد حکم شرعی نقض شده و در یک جای دیگر اجرا شده است. آیا رد و بدل شدن فلان نوع سی دی، دلیل می شود که نباید هد بند زده شود؟ در جامعه بسیار کارهای دیگر خلاف هم صورت می گیرد، آیا وجود این ها، دلیل است بر اینکه دیگر احکام دینی هم نباید اجرا شود تا ریاکاری نشود؟ آیا انتظار داریم همه افراد جامعه، آدمهای صالح و نیکوکار باشند و هیچکس خلاف نکند؟ حرفهای شگفت انگیز آقای سلطانی این بار زیاد شده است!!!
درمورد راهکارهایی که بیان فرموده اید:
- راهکار شما درباره زن و مرد و مناسبات آنها، مبهم است؛ اما بطور کلی موافقم که نگرشها و رفتارها در این مورد اصلاح شود.
- با راهکار شما درباره وجود رسانه های آزاد – و البته قانونمند – و کار فرهنگی جدی توسط آنها صد درصد موافقم؛ و نیز مطالبی که درباره رویکرد صداو سیمای ایران نوشته اید.
- راهکار شما درباره ازدواج مبهم است اما بطور کلی موافقم که نگرشها و رفتارها اصلاح شود. فکر می کنم اسلام در این زمینه بسیار آسان گیر است.
- با راهکار شما در زمینه آموزش حقوق انسان ها در آموزش و پرورش کاملا همنظرم. بازهم فکر می کنم آموزه های دین در این زمینه بسیار مترقی است؛ اما بسیاری از ابعاد آن باید مطالعه و جزئی و کاربردی شود. از یافته های جدید هم استفاده شود خوب است.
- در مورد آموزش و پرورش مختلط فعلا نمی توانم چیزی بگویم. هم فوایدی دارد و هم ریسکش بالاست.
- راهکار شما درباره تابوها بازهم مبهم است. نمی دانم منظورتان کدام تابوهاست؟ ولی موافقم که تابوهای ساخته و پرداخته جامعه که اساس دینی ندارند باید از بین بروند؛ و تابوهایی که اساس دینی دارد اما ذهنیت های جامعه آنها را دچار افراط کرده، اصلاح شود.
جناب سلطانی عزیز! اینهایی را که شما به علوم انسانی نسبت دادید اولا دین در این موارد حرفهای بسیار دارد؛ ثانیا بازهم کرارا عرض می کنم که نقد علوم انسانی در این زمینه ها به معنای کنار گذاشتن علوم انسانی نیست. برخوردهای افراطی و تفریطی درباره علوم انسانی را قبول ندارم. خودم هم تحصیلاتم در علوم انسانی( روانشناسی و حقوق) است و هم در حوزه هایی مانند آموزش و پرورش و رادیو و تلویزیون سالها کارکرده و از داده های علوم انسانی بهره برده و بکار گرفته ام؛ اما معتقدم «مبانی»، «اصول» و «اهداف» زندگی را باید از دین گرفت و به فلسفه «از او و بسوی او» باور داشت. از علوم انسانی هم به عنوان روش هایی برای بهتر زندگی کردن – منتقدانه – بهره جست.
درباره تجربه تلخ ایران نمیدانم منظورتان چیست. به نظر من تجربه ایران در انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، بطور کلی تجربه ای مهم در تاریخ ایران و جهان است که پیامدهای بی نظیری داشته است؛ اما در برخی موارد از جمله دولتی بودن رادیو و تلویزیون، ایرانی الاصل بودن رئیس جمهور و رفتار برخی مسوولان و مقامات اشکالاتی وجود داشته و دارد(مثل اخلاق سیاسی بعضی حاکمان که بعضی وقت ها نفرت آور می شود) بخشی از این بدرفتاری ها در طول سی سال گذشته متوجه مهاجران افغان بوده و هست؛ و در کنار آن ویژگی های بسیار خوبی هم در برخی مسوولان است که در بین زمامداران جهان منحصر بفرد است. اما در مجموع در عرصه داخلی، استقلال و خودباوری ملی و در عرصه بین المللی، تاثیرات جهانی انقلاب اسلامی را نمی توان نادیده گرفت. امروزه در معادلات جهانی، ایران یک رکن مهم و در موارد بسیاری یک موضوع مهم است.
یک مثال کوچک عرض می کنم. آقای سیف الدین سیحون استاد اقتصاد دانشگاه کابل و از چپی های سابق و آدم معتبر و شناخته شده ای از اهل سنت است. ما سال گذشته مستندی از زندگی و فعالیتهای علمی او تهیه و پخش کردیم. چندی قبل برای نخستین بار سفری به ایران داشت. شنیدم بعد از بازگشت شدیدا تحت تاثیر پیشرفت ها و رشد علمی و اجتماعی ایران قرار گرفته و بطور هیجان انگیزی تعریف می کرده است. آقای سیحون به کشورهای زیادی سفر کرده و آدم با اطلاعی است.
با آرزوی بهترین ها برای شما و ما
محمد رحمتی
گفتم گهگاهی چیزی بنویسم که شاید پیش و بیش از همه برای خودم مفید باشد. کوشش می کنم نوشته ای را برای نوشتن ننویسم. جهان ما جهان آیه هاست؛ هرگاه توانستم نشانه ای را ببینم، خوش دارم که ثبتش کنم شاید یک روزی به دردم بخورد.