محک تجربه

«خوش بود گر محک تجربه آید به میان»
ما در هنگامه برخورد با مشکلات، چگونه رفتار می کنیم؟ تصمیم گیری و واکنش ما تا چه حد تحت تاثیر احساس و ارضای عواطف خویش و تا چه اندازه تابع تدبیر و تصمیم هدفمند برای اصلاح وضعیت است؟
پریشب در سریال «بشارت منجی» که این شب ها از تلویزیون تمدن بازپخش می شود، چند نکته خیلی مهم وجود داشت که به دو موردش اشاره می کنم:
یکی اینکه حضرت مسیح(ع) فرمود: «اگر می خواهید از دوستان خدا باشید، پس احسان کنید با هرکه با شما بدی کند.»
دوم وقتی یک افسر رومی برای شفای دختر بیمارش به او مراجعه کرد، و عیسی(ع) گفت مرا نزد او ببر، گفت: « نیازی به رفتن شما نیست. من یک سنتریم هستم؛ فرمانده صد سرباز؛ وقتی به یکی شان بگویم برو می رود، بگویم بیا می آید. من یقین دارم که شما یک کلمه بگویید کافی است.» و عیسی(ع) به او فرمود: «ایمان عظیمی داری سرباز! به خدایی که جانم در پیشگاهش می ایستد سوگند، نظیر چنین ایمانی را در تمام یهودیه[ منطقه ای در فلسطین] ندیده ام. ایمانت دخترت را شفا داد.»

براستی ایمان ما کجاست؟ و چه می کند با ما؟

برف و باران، حسن حبیبی و سال 58، فیلمنامه و یادگیری

از پنجشنبه تا عصر دیروز یکسره باران آمد و از دیشب برف شروع به باریدن کرد که همچنان ادامه دارد. پس از چند روز که هوای کابل بهاری شده بود، باردیگر زمستان و سرما رسید. خداوند نعمت را افزون کند.
دکتور حسن حبیبی، پنجشنبه گذشته درگذشت. نام او را نخستین بار در نخستین انتخابات ریاست جمهوری ایران در 5 دلو/ بهمن سال 58 شنیدم. آن روزها که من ده ساله بودم یک ماهی می شد که تازه به قم رفته بودیم و ساکن محله «خاکفرج» بودیم. وقتی برای خرید نان به نانوایی می رفتم، همه با اشتیاق زیاد به اعلان نتایج انتخابات از رادیو گوش میدادند. دکتور حبیبی بعد از بنی صدر بیشترین رای را داشت؛ اما این دو نفر بعدها سرنوشت متفاوتی پیدا کردند. این روزها انقلاب اسلامی ایران به 34 سالگی رسیده است. در این همه سال، انقلاب ایران کامیابی ها و ناکامی های زیادی داشته و به نظر من، منشاء تحولات بسیاری در ایران و جهان بوده است.
دیشب کتاب «راهنمای فیلمنامه نویس» اثر «سید فیلد» باترجمه «عباس اکبری» را می خواندم. کتاب بسیار جالبی به نظرم رسید. در بخشی از آن، نویسنده خاطره بازدید از یک موزیم/ موزه را بیان کرده که در قسمتی از آن در یک نقاشی، در 12 جزء، صحنه هایی از زندگی حضرت مسیح(ع) به تصویر کشیده شده که مجموعا تصویری از زندگی آنحضرت را نشان میدهند. نویسنده تحت تاثیر این نقاشی، جمله ای را از «ژان رنوار» کارگردان مشهور فرانسوی به خاطر می آورد که به وی گفته است: «یادگیری یعنی توانایی مشاهده و درک رابطه بین اشیا». از پارسال، بیشتر توجهم به این نکته جلب شده که یک تهیه کننده و کارگردان تا زمانی که فهم روشنی از پدیده «یادگیری» نداشته باشد، نمی تواند ساختار روشنی را در برنامه یا فیلم خود طراحی نماید تا «مفهوم مورد نظرش» را به درستی به مخاطب انتقال دهد.

یک دیدار پر معنا

پس از مدت ها، صبح دیروز در فضایی سرشار از صمیمیت و معنویت و اشتیاق، دیدار کارمندان تلویزیون تمدن و جمعی از اصحاب رسانه های کشور، با آیت الله محسنی(مدظله) انجام شد. در این دیدار که با افتتاح «رادیو فرهنگ» وابسته به تلویزیون تمدن و نیز «سایت تمدن» و «پخش ماهواره ای تلویزیون تمدن برای اروپا» همراه بود، آیت الله محسنی بر چند نکته مهم تاکید نمودند:
یک. بیش از همه به ما سفارش نمودند که «حق» بگوییم و از باطل و یا آلودن حق و باطل به همدیگر در مورد هرکس که باشد؛ چه دوست چه دشمن، چه ظالم چه مظلوم خود داری شود و انتقاد از افراد و دولتمردان و رئیس جمهور با صاحب اختیار بودنشان در امور، متناسب باشد. در غیر این صورت، سو استفاده از آزادی خواهد بود و خودما ظالم خواهیم شد.
دو. متهم ساختن مردم شیعه از جمله تلویزیون تمدن به پیروی از ایران در راستای دشمنی هایی است که در سطح کلان تر از طرف امریکا و غرب با ایران صورت می گیرد و گرنه در دوره جهاد، از طرف ایران به امریکایی بودن متهم بودیم و حالا، اینها که معلوم نیست در آن دوران کجا بوده و اند و چه می کرده اند، وطنی شده اند و ما ایرانی! ایشان تاکید نمودند آن هایی که تلویزیون تمدن را به وابستگی و سوژه گرفتن از کشور همسایه متهم ساخته اند، چرا اسنادش را (اگر سندی داشته) به دادگاه نداده اند تا ثابت گردد و دروازه تلویزیون تمدن بسته شود؟! پس معلوم است که سندی نداشته و به منظور تضعیف ما از دیگران سوژه گرفته اند!
سه. آیت الله محسنی، تاکید خاص به معرفی دستاوردهای بشری نمودند و بر برنامه سازی در زمینه مباحث علوم تجربی، علوم انسانی و علوم دینی تا تخصصی ترین سطوح و دعوت از صاحبنظران این علوم در تلویزیون تمدن توصیه اکید نمودند. به نظرم این روشن بینی، بسیار ارزشمند است.

درک نقشه

دیروز در خصوص شروع مجدد ناامنی ها در کابل، سوالی را در فیسبوک مطرح نمودم و دوستان هم به ارائه نظر موافق و مخالف پرداختند. به نظرم در تحلیل مسائل و حوادث افغانستان توجه به چند نکته حائز اهمیت است:
الف. بسیاری اوقات ما در دام «جزئی نگری» می افتیم و از درک موقعیت خود در کل «نقشه» باز می مانیم و لذا نمی توانیم وضعیت را درست تحلیل کنیم. در سیاست، «نقشه کلان» بسیار مهم است و کمتر کسی قادر به ردیابی درست آن ...می شود.
ب. از لحاظ جهان بینی، غالبا نفهمیده ایم که یک منبع ذاتا «شرّ» نمی تواند سرچشمه «خیر» قرار گیرد. تاریخچه حدود دو قرن گذشته قدرت های بزرگ، نشان دهنده رقم خوردن فجایع شنیع ضد بشری توسط آنها در تقریبا همه جهان است. دهها میلیون انسان قربانی منافع مادی آنها شده است. آیا ساده انگاری نیست که بپنداریم این نیروهای ضد بشری، ناگهان پس از واقعه 11 سپتمبر و در خصوص افغانستان به نیروهای «خیر» و خدمت کنندگان به بشریت تبدیل شده اند؟!
پ. اظهارات حدود یکسال گذشته آقای کرزی رئیس جمهوری، به خوبی نشان دهنده این است که قدرت های بزرگ برای منافع ما به کشور ما نیامده اند، مرتبا حاکمیت ملی ما را نقض می کنند و به قصه پیشرفت اقتصادی ما هم نیستد(در امور زیربنایی به تصریح آقای کرزی در ده سال گذشته تقریبا هیچ کمکی صورت نگرفته است). این را هم افزوده است که ما نمی خواهیم به نقاط حساس آنها دست بزنیم و باید سعی کنیم که از ناحیه حضور آنها در کشور خود، کمتر آسیب ببینیم. یک آدمی که با الفبای سیاست آشنایی داشته باشد، معنای این اظهارات را به خوبی می فهمد!
ت. اینکه بخش عمده ای از ناامنی ها در کشور ما از پاکستان وارد می شود، تردیدی نیست؛ اما این سوال مطرح است که آیا پاکستان «منشاء» ناامنی ها در کشورماست یا «معبر» ناامنی ها؟ دهها مقاله و گزارش و کتابی که در طول سی سال گذشته از عملکرد دستگاه های سیاسی و امنیتی قدرت های بزرگ در خصوص کشورهای خاورمیانه و از جمله افغانستان منتشر شده از جمله کتاب «جنگ اشباح» به قلم «استیو کول» به صورت کاملا واضح نشان می دهد که بخش عمده ناامنی ها توسط «سیا» و «انتلیجنت سرویس» تصمیم گیری شده و از طریق استخبارات برخی کشورهای حوزه خلیج فارس و پاکستان در کشور ما عملی شده است. به روایت اسناد، «آی اس آی» یا نقش همکاری با «سیا» را داشته و یا چشم خود را به روی اقدامات «سیا» بسته است و البته در مواردی معدود برای امتیاز گیری، «موذی گری» هم کرده است که خودشان به طریقی با هم کنار آمده اند. درک این مسائل هم با نگرش های «عوامگرایانه» ممکن نمی باشد؛ «تیزبینی سیاسی» نیاز دارد!
ث. دوستانی که تحلیل اقدامات قدرت های بزرگ را «توهم توطئه» می نامند، وقتی به اظهارت شان بنگری می بینی که در اصل خود دچار این «توهم» هستند؛ زیرا مشکلات و نا امنی ها را که مرتبا به همسایگان نسبت می دهند، توهم نمی نامند؛ اما به محض اینکه به قدرت هایی ـ که براساس «اسناد منتشره» صدها بار خود به توطئه گری اذعان و اعتراف داشته اند ـ بپردازی، آن را «توهم توطئه» قلمداد می کنند! این هم از عجایب است!