نوشتن و خواندن و تازه شدن!

این هفته یک گزارش تحقیقی نوشتم با عنوان «تبلیغات انتخاباتی از طریق رسانه ها در نظام حقوقی افغانستان». با توجه به اینکه انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای ولایتی را در نخستین ماه سال آینده در پیش رو داریم و تبلیغات نیز از ماه آینده شروع خواهد شد، موضوع جالبی بود برایم. موضوع را قبلا یکی از استادان که درس «حقوق اساسی تطبیقی» با ایشان داشتم پیشنهاد نموده بودند. به هر حال، این مطالعه تجربه خوبی بود برایم و حس تازه ای به من بخشید. فکر می کنم این در ذات علم است که همواره به انسان حس تازگی می دهد. قرار است محتوای این گزارش تحقیقی را هفته آینده در یک گفت و گوی تلویزیونی در برنامه «تا انتخابات» ارائه کنم.
در دو شب گذشته، وقتی از سرکار بر می گردم به منزل، بعد از صرف شام و گفت و گپی با اعضای خانواده و تماشای سریال «آوای باران»، من تا نیمه های شب، کتاب «حقوق اساسی» دکتر منوچهر طباطبایی را مطالعه می کنم. خیلی پربار و خواندنی است. واقعا لذت می برم از خواندنش.

مجله قانون اساسی

چهارشنبه هفته گذشته، چهارم جدی که آقای فرهمند از کمسیون نظارت بر تطبیق قانون اساسی برای برنامه «ساعت سیاسی» به تلویزیون آمده بود، یک نسخه از شماره نخست مجله علمی ـ تخصصی «قانون اساسی» ارگان نشراتی این کمسیون را به ما داد که در این یک هفته چند مقاله اش را خواندم. برای نخستین بار در این سالها یک مجله دولتی را می بینم که ارزش خواندن دارد. از مقاله «جایگاه شریعت در قانونگذاری از نگاه قانون اساسی» به قلم آقای سرور دانش و مقاله «مرجع تفسیر قانون اساسی» به قلم دکتور احمدی حظ بسیار بردم. امیدوارم این گونه فعالیت های علمی ـ پژوهشی افزایش یابد.

مردم سالاری یا دیکتاتوری؟!

سالروز رحلت پیامبر مهربانی ها، حضرت محمد مصطفی(ص) و شهادت نوادگان گرامی اش حضرت امام حسن مجتبی(ع) و حضرت امام رضا(ع) را تسلیت می گویم.
در یک ماه اخیر، کتاب «حقوق اساسی تطبیقی» اثر دکتور کمال الدین هریسی نژاد را مطالعه کردم. انصافا کتاب علمی و پربار با نثری روان است. نویسنده در این کتاب، نظام های پارلمانی، ریاستی، نیمه پارلمانی ـ نیمه ریاستی و اقتدارگرا را با تشریح نظام هایی از هر دسته، تبیین کرده است. نکته ای که در این کتاب در کنار بسیاری مطالب دیگر، توجه مرا بطور خاص به خود جلب کرد، این بود که نظام هایی که گفته می شود مبتنی بر دموکراسی و حقوق بشر هستند و به ظاهر هم همینگونه می باشند، در واقع سخت دیکتاتوری اند؛ البته با لایه ای ظریف و خوشرنگ از مردم سالاری که برتن دارند. مثلا، در آلمان، صدر اعظم از چنان قدرتی برخوردار است که نه پارلمان و نه هیچ نهاد دیگری جلو دار تصمیمات و خواسته های او نیست. اعضای حزب پیروز در پارلمان براساس یک انضباط شدید حزبی، فقط به تصمیمات از قبل اتخاذ شده حزب مطبوع خود که سخت تحت تاثیر و نفوذ صدر اعظم است، رأی می دهند و نظر جداگانه ای نمی توانند بدهند مگر استثنائا که ممکن است در طی سالها به ندرت اتفاق افتد؛ یا پارلمان حتی اگر در مورد برکناری صدر اعظم اتفاق کنند؛ اما نتوانند پیشاپیش برسر جانشین او به توافق برسند نمی توانند وی را استیضاح کنند. در این صورت صدر اعظمی بر سرکار می باشد که اقلیتی از نمایندگان مجلس به او اعتماد دارند!
در بریتانیا، همینگونه نظام حزبی، کار را به جایی رسانده که خودشان هم از نظام خود به عنوان نظام دیکتاتوری دو حزبی نام می برند! در فرانسه رئیس جمهور، علیرغم برخورداری از صلاحیت های گسترده، فاقد مسوولیت سیاسی و پاسخگویی در قبال پارلمان است و به هیچوجه نمی توان وی را استیضاح کرد یا مورد سوال قرار داد! در امریکا نیز وزیران یا آنچه در قانون اساسی امریکا از آنها به عنوان دبیر دولت در امورخارجه، دبیر دولت در امور دفاعی و ... یاد شده، در واقع دستیاران رئیس جمهور هستند و در برابر تصمیمات وی، اراده ای از خود ندارند و چیزی به نام شورای وزیران یا کابینه در نظام امریکا معنا ندارد و بالاتر از آن، رئیس جمهور و قوه مجریه توسط کنگره امریکا قابل سوال، تذکر و استیضاح نیستند و به هر حال، چه با کفایت باشند چه بی کفایت، تا زمانی که مورد اعتماد رئیس جمهور هستند به کار خود ادامه می دهند و خود او نیز تا پایان دوره ریاست جمهوری برسر قدرت باقی خواهد ماند!
تنها نکته مثبت در نظام های حقوقی آلمان و فرانسه، وجود دادگاه قانون اساسی در اولی و شورای قانون اساسی در دومی است که مدافع حقوق اساسی شهروندان می باشد. با این حال، این نظارت ها مستمر و ساختاری نیست؛ بلکه نیازمند تقاضا از سوی برخی مقام هاست که در صورت عدم تقاضا، یک حقی می تواند پایمال شود بدون اینکه آب از آب تکان بخورد!
در آستانه هفته قانون اساسی در افغانستان، این را هم بگویم که در نظام حقوقی افغانستان نیز با وجود نکات مثبت بسیار، متاسفانه موضوع «نظارت اساسی» بر قوانین عادی و فرامین ریاست جمهوری بسیار ضعیف و در حد «هیچ» است! و این، زمینه را برای قال و مقال های زیاد بین سازمان های دولتی و ضایع شدن حق مردم فراهم ساخته است. به هر صورت، «قانون اساسی» اهمیت والایی دارد و تلویزیون تمدن، هفته آینده 6 قسمت برنامه ویژه به تهیه کنندگی عزت الله زاهدی درباره قانون اساسی پخش خواهد کرد.

بزرگ ترین راهپیمایی تاریخ

تا زنده ایم، همه مدیون حسین و زینبیم!
گویی عاشورا و اربعین را پایانی نیست!
بزرگ ترین راهپیمایی تاریخ؛ بیش از 17 میلیون انسان امروز در راه کربلا!
در کدام دموکراسی دنیا، این همه انسان، یکجا اجتماع نموده و علاقه خود را به موضوعی اعلام کرده اند؟!
کدام دین و آیین، این همه انسان را در یک میدان گرد آورده است؟!
کجاست «اطلاع رسانی شفاف»؟! کجایند «خبرنگاران» دنیای آزاد؟!

حقوق و آزادی ها

این روزها کتاب «آزادی های عمومی و حقوق بشر» اثر دکتر «منوچهر طباطبایی مؤتمنی» را می خوانم. اگرچه موضوعات بسیار مهمی را مورد بحث قرار داده؛ اما به آن اندازه که کتاب های روانشناسی ـ که در دوره لیسانس و پس از آن می خواندم ـ پژوهشی و مستند نگاشته شده اند، کتاب های حقوقی را تاکنون کمتر آنگونه یافته ام ـ شاید یک دلیلش تفاوت در روش پژوهش این دو علم باشد ـ به هر صورت، هرچه این کتاب را بیشتر مطالعه کردم، برای نوشتن کتابی در زمینه «حقوق و آزادی ها» بیشتر وسوسه شدم. با این حال در این کتاب، چند نکته را مهم یافتم:
الف) «آزادی»، دو چیز است: اول اینکه انسان در تصمیم گیری، در معرض تعدی و اجبار و مزاحمت دیگران نباشد و دوم اینکه بتواند هرچه را بخواهد انجام دهد به شرط آنکه به حقوق دیگران زیانی وارد نیاورد.
ب) سهم هر یک از اعضای جامعه از آزادی، برابر است؛ پس لازم است حدود آزادی مشخص شود تا در عین حال که یک فرد از آزادی بهره مند است، حریم آزادی دیگران نیز محفوظ و مصوون بماند.
پ) قانون، قلمرو آزادی را تعیین می کند؛ قانونی که منطبق با حقوق طبیعی باشد. قانون در جامعه آزاد، مبتنی بر تفکیک قوا و بیانگر اراده عموم ملت است.
ت) حدِّ آزادی، عدالت است. آزادی نامحدود، بی عدالتی است. در جامعه مردم سالار، حدود آزادی را قانون تعیین می کند و در جامعه دینی، احکام دینی؛ زیرا به حکم اینکه پروردگار، حکیم و عادل است، احکام شرع، مبیّن اَعمال انسانی می باشد.
ث) آزادی های عمومی، مجموعه حقوقی است که به افراد، در عرصه های فردی و اجتماعی، نوعی استقلال و خود سامانی می دهد. این حقوق، برای رشد شخصیت و اعتلای ارزش انسانی ضروری است. این مجموعه حقوق و آزادی ها را «حقوق بشر و شهروند» می توان نامید.
ج) لیبرالیسم در قرن هفدهم کوشش کرد که دولت و نهادهای قدرت در جامعه، مردم را در برخی از جنبه های زندگی فردی و اجتماعی آزاد بگذارد؛ اما سوسیالیزم در اواخر قرن هجدهم، مداخله نکردن دولت را کافی ندانست و گفت دولت باید برای رفع تبعیض و بی عدالتی، اقدام جدی به عمل آورد. آزادی های نوع اول (مداخله نکردن دولت)، اصطلاحا «آزادی های منفی» و آزادی های نوع دوم (برنامه ریزی دولت برای اصلاحات اجتماعی و اقتصادی)، «آزادی های مثبت» نامیده می شود. (اینکه لیبرالیسم و سوسیالیرم در عمل چه برسر بشر آوردند، بماند!)
نتیجه: برای حرکت در مسیر مقدسِ «انسان شدن»، فهم «حقوق خود» و «حقوق دیگران» در بستر «آزادی»، یک ضرورت قطعی است.

آسیا تایمز

امروز نخستین شماره ی «آسیا تایمز» به صورت رنگی و با کاغذ خوب، به دستم رسید. این روزنامه به صورت دو شماره در هفته منتشر می شود و صاحب امتیاز آن، احمد کمیل، مدیر مسوولش دکتر صحرا کریمی و سردبیرش محمد شفق خواتی می باشند. و اما چند نکته:
1. از اینکه با نشر این سه روزنامه، فضای تازه تری برای «ارتباطات» در کشور ما ایجاد می شود، می توان خوشحال بود.
2. خانم دکتر کریمی را تا به حال در عرصه «سیاست» ندیده بودم. نمی دانم «سیاست» را چگونه بیان خواهند کرد؟ عادت کرده بودم ایشان را کسی ببینم که با زبان «هنر» که یکی از ویژگی هایش راز آلودگی است، با مخاطب سخن بگویند؛ در حالیکه «سیاست»، عرصه صراحت گویی است؛ و البته آمادگی برای مواجه شدن با نقدها ـ از ملایم تا سخت ـ ضرورت است.
3. نام آقای شفق خواتی در این سه روزنامه، سبب تعجب شد! (دلیلش را به خود ایشان می گویم...)
4. در صفحه ی نخست اولین شماره ی آسیا تایمز، تصویری از کرزی و اوباما مرتبط با تیتر اصلی روزنامه در زمینه ی پیمان امنیتی وجود دارد که آشکارا رئیس جمهور افغانستان در این تصویر، تحقیر شده است! در این تصویر، اوباما در حالت مسلط و تحکّم و کرزی در حالت ضعف و شرمساری نشان داده شده است! جناب خواتی هرچقدر که طرفدار امضای پیمان با امریکا باشد، تحقیر و توهین رئیس جمهور افغانستان در برابر رئیس یک کشور خارجی در عکس اصلی نخستین شماره ی روزنامه شان، خطایی بزرگ و نارواست!
5. جناب خواتی، در مقاله ی «درنگ فقهی»، اگرچه صدور حکم را وظیفه ی فقیه و موضوع شناسی را کارِ کارشناسان عرفی دانسته اند؛ اما در نهایت، بدون کوچکترین اشاره به نظر فقیهان، حکم پیمان امنیتی را هم خود، صادر نموده اند!

هنر، زن و خشونت

علاقه به «هنر» آنهم از نوع «متفکرانه» اش باعث شد که عصر امروز برای ساعتی پشت میز و کمپیوتر و پایان نامه را ترک کنم و به مرکز هنری کاپیلا در همین نزدیکی بروم. شماری آمده بودند و نمایشگاه مختصر عکس و اجرای یک نمایش زنده را دیدیم. موضوع اصلی، خشونت علیه زنان در جامعه ما بود. نزدیک یک ساعت یک زن هنرمند، سیلی به صورتش زد تا نمادی از خشونت شدید علیه زن در جامعه ما باشد و البته براساس بیانیه ای که قبل از اجرا ایراد شد و صحبت هایی که در بخش بحث آزاد شرکت کنندگان کرد، خواسته است خشونت در تجارب شخصی خودش را در عرصه خصوصی ترین تا عمومی ترین مسائل، بدین گونه ابراز کند.
خب تردیدی نیست که علیه زن در جامعه ما خشونت بسیار است و غمگینانه؛ اما چندنکته که در آنجا نیز در جمع بازدید کنندگان نمایش و نمایشگاه گفتم:
الف. خشونت در جامعه ما ریشه در جهل و خرافات و نظام تربیتی دارد.
ب. در جامعه ما، خشونت علیه زن و مرد وجود داشته و دارد. سیاه و سفید دیدن این موضوع منطقی به نظر نمی رسد. تا جایی که من در این 44 سال دیده ام و تاجایی که از گذشته های این جامعه میدانم، هر دو جنس بطور فجیع مورد خشونت قرار گرفته اند. اگر زنان در داخل خانه ها حقوق شان ضایع شده که متاسفانه شده، مردان هم در زندان ها و صحنه های جنگ شدیدا مورد خشونت قرار گرفته اند؛ یک نمونه اش همین چند روز پیش اعلان شد: 5000 شهید در زندان های رژیم کمونیستی و چندین برابر دیگر که هنوز از سرنوشت شان بی خبریم. اگر زنان و دختران مورد خشونت های روانی در کوچه ها و خیابان ها قرار گرفته اند و می گیرند که متاسفانه چنین است، مردانی که کاری پیدا نمی کنند و شبها با دست خالی به خانه می روند و شرمسار زن و فرزند می شوند یا کارهای سخت و سنگین و پر مشقتی را متحمل می شوند یا سالهای سال را برای کار در خارج کشور در غربت سپری می کنند و یا در دریای استرالیا و یونان غرق می شوند یا پسرانی که به عنوان «کودکان کار» شناخته می شوند، در خیابان ها و مستری خانه(مکانیکی)ها و کارگاههای کوچک و بزرگ این شهر شلوغ و شهرهای دیگر مورد خشونت های روانی و جسمی و جنسی قرار می گیرند تا نان آور خانه باشند هم، نمونه هایی از خشونت های روانی و جسمی شدیدی است که مردان و پسران متحمل می شوند. به هرحال، منظور مقابله نیست؛ بلکه منظورم سیاه و سفید ندیدن پدیده ناهنجار خشونت علیه انسان ها ست.
پ. در ایجاد ذهنیت مرد سالاری و ضایع شدن حقوق زنان توسط مردان، نقش تربیتی خود زنان چقدر است؟ طبیعی است که مرد سالاری یک امر ذاتی نیست؛ بلکه ناشی از تربیت و اجتماعی شدن است و چون بخش مهمی از این فرآیند در داخل خانه ها صورت می گیرد، نقش خود زنان، به نظرم اساسی است. من خودم مادران بسیاری را دیده ام در دور و برم که پسران خود را با ذهنیت مردسالار تربیت می کردند. متاسفانه انسان ضعیف و درجه دوم بودن خود را باور کرده بودند و هنوز هم بسیار اند چنین زنان و مادرانی! آیا بدون تغییر ذهنیت زنان نسبت به خودشان، امکان از بین رفتن مردسالاری و رفع خشونت وجود دارد؟ من فکر می کنم مسوولیت زنان و دختران تحصیلکرده و فهیم و متفکر در این زمینه مهم و کلیدی است.

آتش زیر خاکستر

وقتی سالها پیش برای نخستین بار، سریال «ولایت عشق» را می دیدم این سوال در ذهنم شکل می گرفت که با آنهمه شور و احساساتی که مردم در مسیر حرکت امام رضا(ع) از مدینه به طرف مرو نشان میدادند، چطور امام اقدام جدی علیه حکومت عباسیان انجام نداد و حتی ولایت عهدی مامون را هم به اکراه و اجبار پذیرفت؟ پریروز که برای پخش این سریال از تلویزیون تمدن، آن را بازبینی می کردم، جمله ای از امام که بسیار مهم است توجهم را به خود جلب کرد. امام فرموده اند: «ایمان بسیاری از مردم چونان آتش زیر خاکستری است که به اندک نسیمی شعله ور می شود و به تندبادی نابود می گردد.»
دیروز تکرار یک میزگرد را از تلویزیون «یک» دیدم که یک نماینده مجلس که در مراسم عاشورای سال گذشته در یک اجتماع بزرگ در کابل، با شور و احساسات بسیار در وصف امام حسین(ع) و گرفتن درس عزت و آزادگی از قیام کربلا سخنرانی می کرد، در این میزگرد همآوا با سکولارهای غرب زده ای مانند «باری سلام» و «وژمه فروغ» در تمجید از جان کری و امریکایی ها و تقبیح افشاگری های اخیر حامد کرزی، با جدیت بسیار، سخن می گفت!!!
در همان سریال، یکی از یاران امام رضا(ع) فردی به نام «هشام» است که در دیدار با همسر «فضل بن سهل» وزیر مامون در بیانی هیجان انگیز می گوید: «من از علی بن موسی الرضا و کمالاتش خیلی خوشم می آید؛ اما قصر مامون را نیز بسیار دوست میدارم!!!»

از جنجالهای فرهنگی تا موفقیت غور و دایکندی در کنکور دانشگاه ها

وقتی در سفر بودم، ایمیلی دریافت کردم که نشان میداد معلم عزیز قصد دارد از کتابش به نام «بگذار نفس بکشم» در «هتل کابل دبی» رونمایی کند. بعد شنیدم که در روز رونمایی کتاب وی، اعتراضاتی در کابل صورت گرفته است. معلوم بود که وی با این کارش در جامعه متلاطم و هیجان زده ما، تلاطم و هیجان بیشتری می خواهد ایجاد کند. از سفر که بازگشتم دیدم هنوز فضای فرهنگی – سیاسی جامعه تا حدی متاثر از نشر این کتاب و واکنشها به آن است. برخی نقدها هم توسط برخی افراد از جمله «عبدالشهید ثاقب» نوشته شد و ممکن است بازهم نوشته شود. صبح یکشنبه یک نفر که قبلا در تلویزیون ملی به ترجمه فیلم های سینمایی هندی می پرداخت و در شبکه های «طلوع» و «یک» هم کار کرده است، آمد و تقاضا کرد که استخدامش کنیم. شاید درست نمی فهمید که ما یک رسانه اسلامی هستیم و نمی توانیم فردی مثل او را با آن سوابق و افکار استخدام کنیم؛ شایدهم بیکاری به او فشار آورده است! عصر یک نفر از تلویزیون [...] آمد و طرحی برای یک برنامه آورد؛ ظاهرا می خواهد از آنجا بیرون بیاید. طرحش خوب اما تکراری بود؛ بنای استخدام نداریم. فرد دیگری آمد و کتاب هایی از پدرش را نشان داد که نام او هم «محمد عزیز رویش» است. می گفت باتوجه به اعتراضاتی که علیه کتاب معلم عزیز شده است، نمی خواهد پدرش بدنام شود. چاره می خواست. گفتم اعلامیه بدهد و رفع ابهام کند. کتاب بگذار نفس بکشم را هم با خود داشت؛ بخش هایی از آن را ورق زدم. چند ماه قبل، کتاب «یادداشتهای یک خبرنگار» اثر «فهیم دشتی» را خواندم و چندی پیش هم کتاب «گمنامی» تقی بختیاری منتشر شد و حالا معلم عزیز کتاب منتشر کرده است. همه اینها برای «نفی»، «القای اختلاف» و «ایجاد تنش» نوشته شده اند؛ اگرچه در ظاهر خواسته اند موضوعاتی را «اثبات» کنند! به نظرم این کارهای ناصواب که از منظر روانشناختی ناشی از نوعی «خودشیفتگی» است و از منظر سیاسی، نوعی توطئه برای تفرقه افکنی از طریق درهم آمیختن «حق» و «باطل»، برای جامعه ما اثرش از زهر بدتر است. اگر کسی می خواهد صادقانه تاریخ بنویسد، باید براساس تحقیق عالمانه باشد نه فرافکنی هایی که نشان دهنده رنج بردن از نوعی مشکلات روانی و قدم برداشتن در مسیر اهداف دشمنان است. در کنار این آثار ناصواب، منتشر شدن «روزنوشت های یاسر محسنی»، یک کار خوب بود که این روزها روانه بازار کتاب کابل شد.
روز دوشنبه هفتم حوت در جلسه شورای وزیران، با ابراز نگرانی از آنچه کاربرد واژه ها و لهجه های بیگانه در رسانه ها قلمداد شد، وزارت اطلاعات و فرهنگ را موظف کردند تا برای جلوگیری از کاربرد این واژه ها و لهجه ها، اقدام کند. این تصمیم، واکنش های زیادی را در محافل فرهنگی و سیاسی و شبکه های اجتماعی برانگیخته است. همه میدانیم که این نوع نگرانی ها و تصمیم ها ریشه در تعصب کور دارد؛ وگرنه، کاربرد واژه ها و لهجه ها مطابق قانون اساسی حق اساسی هر شهروند افغان است و ممانعت از آن، تضییع حقوق شهروندی. آنهایی که نگران ضعیف شدن زبان «پشتو» هستند، راهش مقابله با زبان «فارسی» نیست؛ بلکه این قبیل اقدامات ناشیانه اثر عکس دارد. بهتر است وزارت های فرهنگی و علمی کشور برای تقویت هر دو زبان رسمی کشور – فارسی و پشتو – اقدامات علمی و تخصصی انجام دهند.
هفته گذشته با دوتن از همکاران درباره ادامه روند تحقیق برنامه «تاریخ» صحبت کردیم؛ شاید برنامه مهمی شود. سریال ولایت عشق را بازبینی و روی برنامه های نوروز و سال نو تلویزیون تمدن کار کردم، روزهای پایانی هفته را هم به تنظیم گزارش کار سال 91 مصروف شدم.
برگزاری نشست ایران و 5+1 در قزاقستان که به نظر می رسد تا حدی برای طرفین امیدوار کننده بوده است، برگزاری انتخابات تحت فشار اقتصادی در ایتالیا که نتیجه قاطع برای هیچیک از طرفهای سیاسی نداشت، معرفی فیلم ضد ایرانی «آرگو» در جشنواره سینمایی اسکار و کناره گیری رسمی پاپ «بندیکت شانزدهم» رهبر کاتولیک های جهان به نظرم رویدادهای مهم بین المللی در هفته گذشته بودند. از اینها که بگذریم، اعلام نتایج کانکور دانشگاه ها در افغانستان در پنجشنبه شب، برای بیش از یکصد و هفتاد هزار داوطلب تحصیلات عالی و خانواده های شان موضوع مهمی بود که نشان داد دانش آموزان دو ولایت بسیار محروم کشور ـ غور و دایکندی ـ پیشتاز این مسابقه بزرگ علمی بوده اند. آفرین به آنها!

بعد از سفر

بعد از یک سفر 15 روزه به ایران وقتی به کابل بر می گردی، احتمالا چند موضوع ذهنت را به خود جلب کرده است. توجه مرا در این سفر و بازگشت، این موضوعات جلب کرد: یکم، وقتی با چند مسوول رسانه ای به سفر می روی، بی بی سی حساس می شود یا ماموریت می یابد که حساس شود و اعلام کند که 16 نفر از مسوولان رسانه های افغان متمایل به ایران برای پوشش خبری مراسم سالگرد انقلاب ایران به آن کشور دعوت شده اند؛ درحالیکه علاوه ب...ر خودت در کنارت رسانه گرهایی مانند آقای زبیر شفیقی مدیر مسوول روزنامه ویسا را می بینی که وقتی این مطلب را می شنود می گوید کسی که تهمت می زند بسیار نامرد و پست است؛ واکنش افراد طلوع و آریانا و ... را سرجایش بگذار. دوم، در بدو ورود به ایران و جاهایی مانند تهران و اصفهان و قم مظاهر پیشرفت را به خوبی حس می کنی و اگر کسانی در کنارت باشند که نخستین بار ایران را از نزدیک می بینند، تهران را با شانگهای یکی می دانند. سوم، وقتی به سراغ لب تابت می روی و می خواهی با دنیا ارتباط برقرار کنی می بینی که فیسبوک باز نمی شود، بی بی سی مسدود است، حتی برخی روزنامه های داخلی ایران را باید بروی و کاغذی اش را بخری و ... لذا، کمی تا قسمتی احساس محدودیت می کنی. چهارم، وقتی به دیدار پدر و مادر و خواهر و برادرت می روی، خوشحالی در چهره شان موج میزند و زمانی که قصد بازگشت می کنی، دلتنگی و اشک را در چشمانشان می بینی. پنجم، هنگامی که به حرم های مطهر و اماکن مقدس می روی، معنویت و صفا، جانت را تازه می کند. ششم، وقتی برخی دوستان هموطن را می بینی، دغدغه های فکری و فرهنگی، سنگینی مسوولیت ها را بیش از پیش بر دوشت می اندازت؛ و دوستانی را که به دلیل کمبود فرصت نتوانستی ببینی حسرتش در دلت باقی می ماند. هفتم، وقتی به کابل بر می گردی، مظاهر عقب ماندگی را می بینی که موج می زند - نمی خواهم وضعیت امروز را با یازده سال پیش مقایسه کنم – و در دل خود با صدای بلند می گویی لعنت بر کسانی که زندگی ما را به این روز انداخته اند و به کشور و مردم خدمت نکرده اند. هشتم، وقتی امروز به دفترم آمدم توانستم فیسبوکم را باز کنم، سایت ها را ببینم و ارتباطم برقرار است.

محک تجربه

«خوش بود گر محک تجربه آید به میان»
ما در هنگامه برخورد با مشکلات، چگونه رفتار می کنیم؟ تصمیم گیری و واکنش ما تا چه حد تحت تاثیر احساس و ارضای عواطف خویش و تا چه اندازه تابع تدبیر و تصمیم هدفمند برای اصلاح وضعیت است؟
پریشب در سریال «بشارت منجی» که این شب ها از تلویزیون تمدن بازپخش می شود، چند نکته خیلی مهم وجود داشت که به دو موردش اشاره می کنم:
یکی اینکه حضرت مسیح(ع) فرمود: «اگر می خواهید از دوستان خدا باشید، پس احسان کنید با هرکه با شما بدی کند.»
دوم وقتی یک افسر رومی برای شفای دختر بیمارش به او مراجعه کرد، و عیسی(ع) گفت مرا نزد او ببر، گفت: « نیازی به رفتن شما نیست. من یک سنتریم هستم؛ فرمانده صد سرباز؛ وقتی به یکی شان بگویم برو می رود، بگویم بیا می آید. من یقین دارم که شما یک کلمه بگویید کافی است.» و عیسی(ع) به او فرمود: «ایمان عظیمی داری سرباز! به خدایی که جانم در پیشگاهش می ایستد سوگند، نظیر چنین ایمانی را در تمام یهودیه[ منطقه ای در فلسطین] ندیده ام. ایمانت دخترت را شفا داد.»

براستی ایمان ما کجاست؟ و چه می کند با ما؟

برف و باران، حسن حبیبی و سال 58، فیلمنامه و یادگیری

از پنجشنبه تا عصر دیروز یکسره باران آمد و از دیشب برف شروع به باریدن کرد که همچنان ادامه دارد. پس از چند روز که هوای کابل بهاری شده بود، باردیگر زمستان و سرما رسید. خداوند نعمت را افزون کند.
دکتور حسن حبیبی، پنجشنبه گذشته درگذشت. نام او را نخستین بار در نخستین انتخابات ریاست جمهوری ایران در 5 دلو/ بهمن سال 58 شنیدم. آن روزها که من ده ساله بودم یک ماهی می شد که تازه به قم رفته بودیم و ساکن محله «خاکفرج» بودیم. وقتی برای خرید نان به نانوایی می رفتم، همه با اشتیاق زیاد به اعلان نتایج انتخابات از رادیو گوش میدادند. دکتور حبیبی بعد از بنی صدر بیشترین رای را داشت؛ اما این دو نفر بعدها سرنوشت متفاوتی پیدا کردند. این روزها انقلاب اسلامی ایران به 34 سالگی رسیده است. در این همه سال، انقلاب ایران کامیابی ها و ناکامی های زیادی داشته و به نظر من، منشاء تحولات بسیاری در ایران و جهان بوده است.
دیشب کتاب «راهنمای فیلمنامه نویس» اثر «سید فیلد» باترجمه «عباس اکبری» را می خواندم. کتاب بسیار جالبی به نظرم رسید. در بخشی از آن، نویسنده خاطره بازدید از یک موزیم/ موزه را بیان کرده که در قسمتی از آن در یک نقاشی، در 12 جزء، صحنه هایی از زندگی حضرت مسیح(ع) به تصویر کشیده شده که مجموعا تصویری از زندگی آنحضرت را نشان میدهند. نویسنده تحت تاثیر این نقاشی، جمله ای را از «ژان رنوار» کارگردان مشهور فرانسوی به خاطر می آورد که به وی گفته است: «یادگیری یعنی توانایی مشاهده و درک رابطه بین اشیا». از پارسال، بیشتر توجهم به این نکته جلب شده که یک تهیه کننده و کارگردان تا زمانی که فهم روشنی از پدیده «یادگیری» نداشته باشد، نمی تواند ساختار روشنی را در برنامه یا فیلم خود طراحی نماید تا «مفهوم مورد نظرش» را به درستی به مخاطب انتقال دهد.

از خدمات علمی ـ فرهنگی امام رضا(ع) تا سیاست نئو استعماری امریکا در افغانستان

یکم ـ در سخنان آیت الله محسنی درباره امام رضا(ع) که شب جمعه و دیروز از «تلویزیون تمدن» پخش شد، دو نکته به نظرم خیلی مهم بود:
. حضور امام رضا(ع) در «مرو» اگرچه به جبر و اکراه بود؛ اما این حضور که در ظاهر، مقام تشریفاتی «ولایتعهدی» را نیز با خود داشت، به واسطه برگزاری مناظرات متعدد علمی که در دربار «مامون» برگزار شد، به گسترش علم و فرهنگ اسلامی کمک عمده ای کرد که اگر امام در مدینه می ماند، قطعا امکان چنین خدمتی میسر نمی شد.
. درمورد شهادت امام رضا(ع)، اسناد کافی وجود ندارد؛ همچنانکه بجز امیرمومنان، امام حسن و امام حسین و امام موسی کاظم(ع)، شهادت بقیه ائمه(ع) نیز ـ اگرچه در بین علمای شیعه مشهور است ـ اثبات شده نیست. ایشان با زشت شمردن عوام زدگی در مباحث علمی، به محققان توصیه نمودند که همواره با تحقیق و براساس اسناد سخن بگویند.
دوم ـ
دقایقی پیش (دیروز جمعه) که آمدم سایت های خبری را ببینم، این مطلب توجهم را جلب کرد:
پايگاه خبري «ورلد سوسياليست» در مقاله اي به بررسي سياست جنگي امريكا در افغانستان و الگوي استعمار نو ايالت متحده پرداخته است. در بخشی از اين مقاله آمده است: با نزديك شدن زمان خروج نظاميان خارجي از افغانستان در سال 2014 و پایان عملیات ناتو، دولت اوباما در حال فراهم سازي شرايط حضور طولاني مدت و نامعلوم نظامی خود در افغانستان مي با...شد. به گزارش نیویورک تایمز، طرح های امریکا در افغانستان، شخصیت نئو استعماری و غارتگري امریکا را نشان مي دهد...، در بیش از 12 سال جنگ بی امان و خونین، از افغانستان به عنوان پایگاه عملیات نظامي امریکا در راستاي اجراي طرح «نفوذ و حضور نیروی نظامی امريكا» در سراسر منطقه استفاده شده است.
رئیس جمهور اوباما، پيشتر درگیری را به جنگ افغانستان - پاكستان تبديل كرده بود،تا بتواند سياست «افزایش حملات هواپیماهای بدون سرنشین» به پاکستان را پيش بگيرد.
افغانستان كشوري است كه پروژه «استعمار نو» قرن بيست و يكم در آن به طور كامل به اجرا در آمده است.
الگوی استعمار نو به رهبری ایالت متحده و بر اساس عمليات نظامي امريكا در عراق، لیبی و هم اکنون در سوریه برنامه ريزي شده است؛ از طرفي واشنگتن به دنبال گسترش سلطه اقتصادی و استراتژیک خود در مناطق حساس انرژی خاور میانه و آسیای مرکزی مي باشد.

از لذت کارگردانی تا وارونگی عدالت

اول. این هفته بخش عمده ای از وقتم صرف کارگردانی یک مستند شد. نمی دانم چرا کارگردانی خصوصا کارگردانی مستند، این قدر لذت بخش است! شاید یک دلیلش این باشد که در کارگردانی مستند، نوعی حس آفرینندگی و تجربه تازه ها وجود دارد. حالا ببینیم چی درمی آید! از زحمات همکارانم تا این لحظه سپاسگزارم.

دوم. آقای بشردوست ـ نماینده مجلس ـ امروز شاید در یک اقدام بشردوستانه! در حضور معلولان، مبالغ بالای معاش رئیس جمهور و معاون و مشاورش را افشا کرد که در بودجه سال آینده تقاضا شده است. از بیش از 200 هزار تا بیش از 480 هزار افغانی. نمی دانم «عدالت» وارونه شده یا ما عدالت را وارونه می بینیم؟!

از فضل فروشی تا متقاعدسازی

اول. از دو ساعت پیش، در حیرتم که چرا بعضی ها علاقه خاصی به «فضل فروشی» دارند؟!
دوم. دیشب که کتاب جالب و سودمند «ارتباطات متقاعد گرانه و تبلیغ» تالیف «محمدعلی حکیم آرا» را مطالعه می کردم، این سخن افلاطون خیلی توجهم را به خود جلب کرد: «آفرینش کلام، پیروزی متقاعد سازی بر زور است.»
حالا این متقاعد سازی چی هست؟ به اساس این کتاب، «هرکس که می کوشد ارزیابی دیگری را نسبت به چیزی تغییر دهد، در کار متقاعد سازی است.»
بتینگهاوس و کودی(1994)، «متقاعد سازی را کوشش آگاهانه ای دانسته اند که طی آن فرد یا گروه از طریق ارسال پیام به تغییر نگرشها، باورها و رفتار فرد یا گروه های دیگر اقدام می کند.» میلر(1980) هم «ارتباط متقاعدگرانه را هر پیامی دانسته که به قصد شکل دادن، تقویت یا تغییر پاسخهای دیگران طراحی شود. ملاحظه می شود که دو ویژگی مفهمومی 1. کوشش فعال و آگاهانه برای تغییر نگرش، باور و رفتار و 2. از راه برقراری ارتباط، اجزای اصلی ارتباط متقاعدگرانه را تشکیل داده اند.»
نتیجه اینکه: ...

برف و برق

کابل که هوا سرد و برفی و بارانی می شه، وضعیت برق هم خراب می شه. دیشب به قصد اینکه بروم خانه و روی پایان نامه کار کنم، ساعت 6 از دفتر رفتم؛ اما وقتی رسیدم خانه، برق نبود که نبود!
منم مقداری از جلد دوم کتابی درباره ساختن فیلم مستند را مطالعه کردم و بقیه را تا نیمه های شب به طراحی و فکر کردن درباره ساختن یک مستند درباره سال 2014 پرداختم.

از پترائوس تا جورج صبرا

دیروز، ساعت نه و نیم به دفتر رسیدم. ابتدا زیرنویس را تازه کردم. دیدم دو خبر مهم وجوددارد که «سیدعلی» زودتر از من در زیرنویس گذشته است: استعفای «دیوید پترائوس» از ریاست سازمان سیا به دلیل رابطه نامشروع با «پائولا برادول» ـ یک زن متاهل نظامی ـ که نویسنده زندگی نامه اش بوده است و دیگر، انتخاب «جورج صبرا» ـ یک مسیحی و کمونیست سابق ـ به رهبری شورای ملی سوریه که نتیجه نشست بخشی از مخالفان دولت سوریه در دوحه قطر است. تا شب بیشتر تحلیل ها نشان می دهد که استعفای پترائوس به نظر می رسد که بیشتر دلیل سیاسی و امنیتی دارد تا رابطه نامشروع با یک زن که در سیره سیاستمداران امریکایی موضوعی چندان غیر معمول نیست. ظاهرا این زن به ایمیل های شخصی رئیس سیا دسترسی داشته و پلیس فدرال امریکا به این موضوع پی برده است. ناکامی های استخباراتی امریکا در لیبی که سبب کشته شدن سفیر امریکا در بنغازی شد و یا شکست طرح های براندازانه در سوریه و مواردی از این قبیل هم در زمره علل اصلی کنار رفتن پترائوس برشمرده شده است. در مورد جورج صبرا هم گفته می شود که لیبرالها و نیروهای چپی که نگران برسرکار آمدن اخوان المسلمین و سلفی ها هستند، تلاش دارند تشکیلات خود را با کمک مالی و تسلیحاتی غربی ها تثبیت کنند. به نظرم مطرح شدن چنین فردی جایگاه مخالفان دولت سوریه را بیشتر مخدوش خواهد کرد. لغو قرارداد چهار میلیارد و دوصد میلیون دالری خرید اسلحه از روسیه توسط نوری مالکی نخست وزیر عراق که گفته به دلیل نگرانی از فساد مالی در طرف روسی این قرارداد، صورت گرفته هم توجهم را به خود جلب کرد؛ اما امروز این موضوع تکذیب شد.

در طول روز، برنامه های محرم را که برنامه سازان در حال تدارک هستند پیگیری کردم و بعداز ظهر با تعدادی از استادان دانشگاه در این مورد جلسه مشورتی داشتیم که بحث های خوب اما دیر هنگامی شد؛ ولی در کل شروع خوبی است برای همکاری های آینده. نامه ابلاغ جدول پخش محرم را آماده کردم که امروز برای مدیریت ها ارسال شد.

آقای «ت» از هرات آمد برای مشورت؛ می خواهد رادیو تاسیس کند.

آقای قانع از مرکز رسانه های حکومت تماس گرفت و بعدا ایمیل هم فرستاد که شماره و ایمیل خبرنگاران مان را برایش بفرستم. منم علاوه بر شماره و ایمیل خودم که دارند، شماره و ایمیل مدیریت خبر را فرستادم. یک ایمیل هم برای مدیر اجرایی فرستادم که در سفر است.

طبق معمول بعد از نان چاشت، با مدیران چند مساله دیگر از «توضیح المسائل سیاسی» آیت الله محسنی را خواندیم و سوالاتی را که داشتیم یادداشت کردیم؛ درباره شرایط کار در دولت های دین ستیز و دین گریز بود.

نمایندگان مجلس نگران از پیمان امنیتی افغانستان و امریکا، صلاحیت مذاکره کننده افغانستان (سفیر ما در واشنگتن) را زیر سوال بردند و خواهان نظارت مجلس بر این مذاکرات شدند. از راکت هایی هم که چند روز پیش در ولایت نیمروز از خاک ایران پرتاب شده بود، اعتراض و انتقاد شدید داشتند.

در برنامه «بعد از خبر»، درباره آخرین وضعیت بحرین مصاحبه کوتاه انجام دادم ـ حمله به نمازگزاران جمعه و سلب تابعیت 31 شهروند بحرینی ـ.

بعد از نماز مغرب، روی «پایان نامه» کار کردم که ادامه اش در منزل تا ساعت یازده و نیم شب طول کشید. ساعت هشت و نیم به منزل رفتم.

از جلسه کرزی تا پیروزی مجدد اوباما

اول. ظهر شنبه به اساس دعوت قبلی، به دفتر ریاست جمهوری رفتم که تعداد زیادی از کارشناسان سیاسی و امنیتی و اقتصادی و تعدادی از مسوولان رسانه ها هم آمده بودند. همه می دانستیم که حامد کرزی می خواهد درباره چی با ما صحبت کند. بعد از نان چاشت، سر صحبت را باز کرد و گفت می دانید که من در این ده سال دیدگاه هایی داشته ام که به مرور بیان کرده ام و می دانم که بخشی از شما، قسما یا کلا با نظرات من مخالف بوده اید. خدا کند که نظر من اشتباه باشد و نظرات شما درست! بعد درباره شرایط کنونی کشور منتهی به سال 2014 ـ سال خروج نیروهای خارجی از افغانستان و سال برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ـ توضیحاتی داد و از رسانه ها و کارشناسانی که در رسانه ها به مردم تحلیل ارائه می کنند خواست که روان مردم را تخریش نکنند و منافع کلان کشور را در نظر بگیرند تا مردم نسبت به بعد از 2014 بدبین و بی اعتماد نشوند؛ زیرا در این ده سال بخشی از راه با وجود دشواری های زیاد طی شده و بخشی هم مانده که با همکاری همدیگر می توانیم طی کنیم. آقای کرزی تاکید کرد که خارجی ها بخاطر ما اینجا نیامده اند بلکه به دنبال منافع خود هستند. تبلیغات بی بی سی و سی ان ان و دیگر رسانه های غربی را هم جنگ تبلیغاتی علیه افغانستان دانست که به نگرانی در بین مردم دامن می زنند تا امریکایی ها بتوانند دولت ما را تحت فشار قراردهند و «پیمان امنیتی» به گونه ای امضا شود که منافع آنها بیشتر در نظر گرفته شود تا منافع ما. بنابرین، ما باید هوشیار باشیم و باتوجه به قوت هایی که داریم دلیلی برای تضعیف روحیه مردم نیست. حدود ده نفر از کارشناسان هم صحبت کردند و باتوجه به تقاضای زیاد برای ابراز نظر قرار شد این جلسه هفته آینده بازهم برگزار شود. در این جلسه دو نکته جالب بود؛ یکی تاکید مجدد بر اینکه رسانه ها در انتقاد از رئیس جمهور و حکومت و دولت آزادی کامل دارند و تا می توانند این کار را انجام دهند که به خیر مردم  و کشور است؛ دوم فضای پرنشاط جلسه بود که همه بسیار راحت و آزاد هرچه می خواستند صحبت می کردند حتی اگر با انتقادهای شدید از رئیس جمهوری و کابینه اش همراه می شد؛ اما کرزی نه برآشفته می شد و نه دلخور.

دوم. این روزها در تدارک برنامه های ویژه برای دهه اول محرم هستیم و برنامه سازان سخت در تکاپو برای تهیه برنامه های شان هستند. می خواهیم براساس تجربه های قبلی، هدفمندتر حرکت کنیم. هدف عمومی را «اصلاح» باورها و رفتارهای جامعه براساس الگوی نهضت امام حسین(ع) تعریف کرده و محورهایی را هم به عنوان محورهای اساسی مشخص کرده ایم که متناسب با نیازها و مشکلات جامعه خودماست و بحث های محرم و امام حسین(ع) باید بتواند در حل این مشکلات به جامعه ما کمک کند.

سوم. صبح چهارشنبه بعد از نماز، تلویزیون را روشن کردم که نتایج انتخابات امریکا را ببینم. شبکه «الجزیره» فعال تر از همه شبکه های دیگر، نتایج را منعکس می کرد. «بی بی سی» با همه طمطراقش از «الجزیره» عقب تر بود. فورا از همان منزل شروع کردم به تماس گرفتن با استودیوی پخش «تمدن» و جلوتر از همه شبکه های داخلی، نتایج انتخابات امریکا را لحظه به لحظه از طریق زیرنویس اعلان کردیم. بالاخره اوباما کارت های انتخاباتی بیشتری را برد و برای یک دوره دیگر در کاخ سفید ماند. خب حالا باید ببینیم که این رئیس جمهور دموکرات که می خواست چیزهایی را «تغییر» دهد و در دوره اول نتوانست، در دوره دوم چگونه آن چیزهای تغییر داده نشده را «به پیش» می خواهد ببرد؟

چهارم. پریشب که طبق معمول، روی «پایان نامه» ام کار می کردم، یک دفعه شبکه چهار تلویزیون ایران را زدم دیدم دکتور صادق زیباکلام و دکتور عبدالحسین خسرو پناه در باره آسیب شناسی روشنفکری در ایران مناظره دارند که در نوع خود در دهه های اخیر طرح چنین بحث هایی را با حضور طرفداران فکری دینگرا و لیبرال ندیده بودم. جامعه های ما نیاز به بحث های جدی در این مقولات دارد.

پنجم. از دیروز نشست مجمع دموکراسی بالی در اندونزیا با حضور شماری از سران و مقامات کشورها شروع شد. رسانه ها در مورد اهداف و جزئیات برنامه ها و موضوعات این نشست توضیح کمی داده اند. در سایت ها هم مطلب چندانی نبود. امروز در خبرها دیدم رئیس جمهور ما هم در سخنرانی اش ساختار غیر دموکراتیک سازمان ملل خصوصا شورای امنیت را شدیدا مورد انتقاد قرار داده است.

ششم. عصر پنجشنبه ها به یُمن حضور یک دوست، نزدیک به یکسال است که درباره برخی موضوعات که ایشان مطالعه می کنند و یادداشت برداری می نمایند، حدود یک ساعت کمتر و بیشتر، بحث می کنیم. اگرچه دانشجوی سال اول است؛ اما انصافا پرکار و جستجوگر است. کمتر با چنین افرادی برخورده ام. مدت ها درباره تفاوت های سیاست علوی و سیاست اموی صحبت کردیم. جدیدا درباره دموکراسی بحث می کنیم و مبنای اومانیستی آن در غرب و نسبت آن با حکومت در اسلام. دیروز بیشتر درباره یکی از اصول دموکراسی؛ یعنی آزادی صحبت کردیم.

از چاریکار تا یزد ـ از فیلم امریکایی تا توضیح المسائل سیاسی

ظاهرا تقدیر بر این شده که نوشته های اخیرم، بیشتر سفرنامه باشد. بعد از ماه رمضان که عید فطرش به خاطر هلال شوال، ماجرایی داشت و من در روزی که عده ای عید داشتند و عده ای روزه دار بودند، با خانواده به «چاریکار» در پنجاه کیلومتری شمال کابل رفتیم. هوا گرم بود و ساعتی را در بیرون شهر در کنار جویباری با درختان سبز اقامت کردیم و بعد از ظهر برگشتیم. روز چهارشنبه اول سنبله/ شهریور به روستایمان «شش برجه» در بهسود رفتم. وضعیت «دره میدان» نامطمئن بود؛ چون چند روز قبل، تعدادی از جوانان مناطق مرکزی در این منطقه به دست طالبان کشته شده بودند؛ با این حال وقتی به منطقه خطر رسیدیم خوابم برد و وقتی بیدار شدم که به «قلعه اسلم» رسیده و از منطقه خطر گذشته بودیم. کار راه سازی بعد از کوتل/ گردنه «اونی» هم ادامه داشت که نوید بخش است. ساعت 11:40 به «شش برجه» رسیدم و یک سره به منزل نوه کاکای پدرم رفتم. غروب برای زنگ زدن به کابل بر بالای کوه پشت قریه رفتم و دقایقی محو تماشای منظره زیبای جلگه کجاب شدم که واقعا تماشایی بود. برای من محیط طبیعی و آرام و سرسبز روستا بسیار دلپذیر است به ویژه اینکه گمان می کنم در طول سالیان دراز چه انسان هایی که در این مناطق زندگی نکرده اند و چه ماجراهایی که اتفاق نیفتاده و چه سرگذشت هایی که بر آدم ها نگذشته است! آن محیط ها خیلی عبرت آموز است. انسان احساس نزدیکی خاصی به خدا پیدا می کند. شاید برای من که همه عمرم در زندگی پر سر و صدای شهرها گذشته چنین است! شب را ماندم و پنجشنبه به کابل برگشتم.

یکشنبه دوازدهم سنبله، برای شرکت در جلسات هیات انتخاب آثار چهارمین جشنواره رادیو و تلویزیون های اسلامی عازم تهران شدم. هواپیمای شرکت هوایی «کام ایر» پس از توقفی کوتاه در مزار شریف ساعت 2:25 دقیقه بعد از ظهر در میدان هوایی بین المللی امام خمینی به زمین نشست و فردی که از دفتر اتحادیه رادیو و تلویزیون های اسلامی آمده بود مرا به هتل سیمرغ رساند. ساعت چهار و نیم به جلسه هیات انتخاب آثار رفتم و چون خسته بودم و شب هم باید به قم می رفتم، ساعت شش از جلسه یبرون آمدم و با مترو به ترمینال جنوب رفتم. اخوی سعید و نامزدش هم که برای زیارت و گردش به تهران آمده بودند، آنجا آمده بودند و با همدیگر به قم رفتیم. پدر و مادر و خواهر و همه خوشحال شدند. دوشنبه به تهران بازگشتم و تا یکشنبه نوزدهم سنبله/ شهریور هر روز جلسه بود و بیش از 400 اثر را از حدود 40 شبکه از کشورهای مختلف بررسی کردیم و امتیاز دادیم. از افغانستان شبکه های تمدن، نور و راه فردا و موسسه نما رسانه در این جشنواره شرکت کرده بودند. از تمدن، برنامه کودک و نوجوان، مستند 720(رویدادهای میدان پل سوخته«شهید مزاری» کابل) و ویژه برنامه «بحرین، انقلاب فراموش شده»، از تلویزیون نور، برنامه «آخر خط» و از تلویزیون راه فردا، ویژه برنامه عید قربان و از نمارسانه، مستندی که درباره درگیری کوچی ها با مردم بهسود ساخته بودند، مورد استقبال هیات انتخاب آثار قرار گرفت.

غروب یکشنبه نوزدهم سنبله به قم رفتم که تا پنجشنبه شب به دیدار دوستان گذشت. قم در سالهای اخیر خیلی تغییر کرده و در حال تبدیل شدن از شهری سنتی به شهری مدرن است. پدر هم که در طب سنتی سالهاست که کار می کند مطالب زیادی نوشته است و دوست دارد چاپ شود. یک کتابچه اش را گرفتم که تایپ کنم برایش.

آن روزها خبر تهیه فیلمی در امریکا و انتشار آن در فضای مجازی منتشر شد که گویا به ساحت پیامبر اسلام(ص) توهین شده است. تظاهرات های سنگینی هم در بسیاری از کشورهای اسلامی شروع شد که هنوز ادامه دارد. در لیبی سلفی ها همان روزهای نخست، به محل اقامت سفیر امریکا در بنغازی حمله کردند و او را با شماری از همکارانش درجا کشتند. او شاید تقصیری نداشته اما وقتی به کارهای افراطی دامن زده می شود، چنین هزینه هایی را هم در پی دارد. آزادی بیان نمی تواند مجوز توهین به عقاید صدها میلیون انسان باشد. آزادی بیان از احترام به انسان ها و حفظ کرامت انسانی جدانیست و اصلا در همین راستا ارش پیدا میکند. غربی ها و خصوصا امریکایی ها همیشه مدعی مبارزه با افراط گرایی هستند؛ اما آیا چنین اقداماتی، خود، بدترین نوع افراط گرایی نیست؟ و به افراط گرایی در دیگر کشورهایی که مقدسات شان مورد اهانت قرار گرفته نمی انجامد؟

شب جمعه بیست و چهار سنبله/شهریور ساعت دوازده و نیم عازم یزد شدم برای دیدار دوست عزیزم آقای سید مهدی سلطانی که از چهار سال پیش در فضای مجازی باهمدیگر مباحثات زیادی داشتیم. او با درجه فوق لیسانس جامعه شناسی، اکنون مشاور یک مکتب/ مدرسه راهنمایی است. ساعت شش و نیم صبح جمعه به یزد رسیدم و یکسره به منطقه صفائیه به منزل ایشان رفتم. در همان نگاه نخست، یزد را شهری زیبا با خیابان های وسیع دیدم. در طول روز برنامه مفصلی برای بازدید از مناطق زیبا و تاریخی یزد داشتیم؛ از آتشکده زرتشتیان – که در تابلو نوشته های روی دیوارهای آن تاکید خاصی بر یکتاپرستی زرتشتیان شده بود و اینکه روزانه پنج وعده نماز می خوانند و روزه می گیرند و به بهشت و جهنم معتقد هستند. دیدار از نمایشگاه زرتشتیان و اهدای کتاب حاوی تصاویر آثار تاریخی یزد توسط آقای سلطانی به من و دیدن مسجد روضه محمدیه و مقبره آیت الله صدوقی و مسجد جامع که براستی عظمتی دارد و آب انبارها و بادگیرهای مخصوص برای خنک کردن آب و محیط خانه، و کوچه پس کوچه های قدیمی شهر و پالوده یزدی و سفر به روستای «ده بالا» در حدود پنجاه کیلومتری غرب یزد در مسیر شیراز و در منطقه ای کوهستانی که واقعا زیبا و دیدنی بود با همراهی معلم آقای سلطانی. بعد از نان چاشت، درباره مسائل اجتماعی هم صحبتهایی شد ـ اگرچه من دوست داشتم فرصت بیشتر می بود و مباحثات در عرصه مجازی را قدری هم در عرصه حضور ادامه میدادیم؛ اما همان قدرش هم غنیمت بود ـ بازگشت به یزد و نماز مغرب و عشا در مسجد امیر چقماق ـ که پیش نمازش را آقای سلطانی فردی اهل معنویت و محبوب مردم معرفی کرد ـ و شرکت در جشن قبولی حدود هشتاد نفر از دانش آموزان لیسه / دبیرستان امام حسین(ع) در دانشگاه که تا 11 شب طول کشید. دانش آموزان هنرمندی کردند و از معلمان خود سپاسگزاری نمودند و جایزه گرفتند و خوش بودند؛ اما بعدا معلوم شد که دوستم دلگیری هایی داشته و انتقاد به نظام آموزشی خصوصی که مبتنی بر پول است را علت دانست. در طول روز به مناسبت هایی، از وارد شدن سیاست در عرصه فعالیت های دینی هم انتقادهایی داشت و نیز از دست اندرکاران به سبب کم توجهی به مساله گردشگری و آماده کردن اماکن و آثار تاریخی برای جذب گردشگران که خب فضای فکری و ذهنی ایشان برایم آشنا و طبیعی بود و درمواردی بجا. اینها مجموعه برنامه هایی بود که در سفر حدودا 20 ساعته من یه یزد داشتیم و به من بسیار خوش گذشت. ساعت دوی بامداد شنبه عازم قم شدم. همینجا لازم میدانم از مهمان نوازی و محبتهای آقای سلطانی عزیز صمیمانه تشکر کنم. امیدوارم فرصتی برای جبران فراهم شود.

عصر شنبه به دیدار آقای نعمتی همکار قدیمی ام رفتم و خاطرات را تازه کردیم. خوشبختانه فوق لیسانش را در ادبیات فارسی گرفته است و امیدوارانه به کارش ادامه میدهد.

سفر دو هفته ای من به ایران، غروب روز یکشنبه بیست و ششم سنبله/ شهریور با بازگشت به کابل پایان یافت.

در نخستین شب بازگشت، در خبرهای تلویزیون تمدن، کتاب جدید و مهم آیت الله محسنی به نام «توضیح المسائل سیاسی» معرفی شد که به موضوع حکومت و وظایف مردم و حاکمان اختصاص دارد و در نوع خودش در تاریخ فقه شیعه یک ابتکار و از اهمیت بالایی برخوردار است. در روزهای بعد آن را به دست آوردم و بیشترش را در شب و روز جمعه گذشته مطالعه کردم. در این باره در آینده باید بیشتر نوشت.

از دوشنبه التهاب تا دوشنبه آرامش

یکشنبه بیستم حمل/فروردین، نامه ای از وزارت اطلاعات و فرهنگ رسید که برای شرکت در جلسه ای با حضور مسوولان رسانه ها در تالار بین المللی مطبوعات برای بعد از ظهر روز بعد دعوت شده بودم. از جمعه تا آن زمان، بالای تهیه «راهنمای تهیه کنندگی در تلویزیون تمدن» کار کرده بودم تا با توجه به بودجه بندی جدید، این راهنما بتواند هم برای تهیه کنندگان مفید باشد و هم برای ارزیابی کارکردهای آنان. بعداز ظهر دوشنبه، پس از جلسه همه روزه بامدیران، جلسه خوبی با برنامه سازان داشتم و راهنمای تهیه کنندگی را به آنها ابلاغ و با جزئیات برای شان تشریح کردم. بعد به وزارت اطلاعات و فرهنگ رفتم. در تالار مطبوعات، تعداد زیادی از مسوولین رسانه ها آمده بودند. ابتدا سید مخدوم رهین وزیر اطلاعات و فرهنگ، صحبت کوتاهی کرد و سپس لطف الله مشعل سخنگوی ریاست عمومی امنیت ملی، به طرح اتهاماتی علیه شماری از روزنامه ها و شبکه های تلویزیونی پرداخت و به اصطلاح افشاگری کرد. وی تلویزیون های تمدن و نور را متهم به وابستگی به ایران کرد و اینکه ایرانی ها به این شبکه ها رفت و آمد دارند و به آنها سوژه می دهند و تلویزیون های شمشاد و ژوندون را به وابستگی به پاکستان متهم کرد و اینکه شماری از کارمندان آنها جاسوسان پاکستانی هستند. وی حرفهای مضحک دیگری هم گفت از جمله اینکه تلویزیون آینه دائما کلاه و بروت(سبیل) ژنرال دوستم را نشان میدهد و اطلاعیه های «جنبش» را بسیار پخش می کند!!! سخنگویان وزارت های داخله و دفاع و خارجه نیز صحبت هایی کردند که بیشتر تشریفاتی بود. سپس مسوولان رسانه ها از جمله من ادعاهای بی اساس آقای سخنگو را رد کردیم و خواستار اسناد و مدارک شدیم. سه شنبه، موضوع را در جلسه مدیران بررسی کردیم و قرار شد درباره اتهامات مشعل، هم در خبرها بپردازیم و رد کنیم و هم من در برنامه گفت و گوی «بعد از خبر» صحبت کنم. هم در جلسه وزارت و هم در این گفت و گو تاکید کردم که ما قبلا گمان داشتیم که ریاست امنیت از همه کارهای ما اطلاع دقیق دارد؛ اما این تهمت ها نشان داد که استخبارات ما بسیار ضعیف است و درباره ما هیچ نمی داند وگرنه چنین ادعاهایی را مطرح نمی کرد. و نیز گفتم سخنگوی ریاست امنیت به جای کار اداری و اصولی، روش سیاسی و ژورنالیستی را در مقابل رسانه های منتقد در پیش گرفته است. در پی مطرح شدن این اتهامات، بعد از ظهر، از تلویزیون «یک» برای مصاحبه آمدند و رادیو بی بی سی هم تلفنی مصاحبه کرد و قبل از ظهر چهارشنبه نیز از تلویزیون بی بی سی فارسی و  رادیو آزادی (صدای امریکا) برای مصاحبه آمدند و ساعت ده شب در برنامه «آماج» تلویزیون یک دعوت شدم که بشیر هاتف از تلویزیون شمشاد و صدیق الله توحیدی از «دیده بان رسانه ها» هم حضور داشتند. مشعل هم تلفنی شرکت داشت. حرف اصلی من این بود که سیاست تلویزیون تمدن بر ارزشهای اسلامی، استقلال سیاسی و حاکمیت ملی استوار است و در طول چند سال گذشته تجربه ثابت کرده که چپی ها و سکولارهای غربگرا با این سیاست نشراتی تلویزیون تمدن مخالف اند و این اتهامات هم ساخته و پرداخته آنهاست. اینها به استقلال سیاسی و حاکمیت ملی باور واقعی ندارند و حلقه هایی از این افراد در درون دولت نیز در برابر تعدی به استقلال و حاکمیت ملی افغانستان مماشات می کنند و لذا وقتی ما بر این اصول سه گانه نشراتی تاکید می ورزیم، آزرده می شوند و ما را متهم به وابستگی به یک کشور همسایه می کنند! و یکبار دیگر تاکید کردم که اگر ریاست امنیت، واقعا سندی درباره وابستگی ما به ایران دارد، در تلویزیون ملی و یا دادگاه ارائه کند. توحیدی بعد از برنامه به من گفت مساله اصلی این است که شما در برنامه های تان همیشه با نیروهای خارجی مخالفت کرده اید. او برخلاف گذشته که ژست آزادی بیان به خود می گرفت، این روزها حامی تهمت زنان شده است! تقریبا همه رسانه ها به شمول بی بی سی فارسی به این مساله پرداختند و در طی دو سه روز، سعی کردند فشار تبلیغاتی سنگینی را - به گمان خود - علیه ما ایجاد کنند.
یعد از ظهر پنجشنبه خبرگزاری پژواک با من مصاحبه کرد و غروب، به خدمت آیت الله محسنی رسیدم. سرشار از معنویت و آرامش و اطمینان روحی بودند. گفتند هیچ چیز را اثبات نمی توانند و توصیه کردند که آرامش مان را همین گونه که در این چند روز بوده حفظ و با اطمینان برخورد کنیم. این دیدار احساس آرامش خاصی به انسان می داد. سپس به دانشگاه رفتم که با استاد راهنما درباره پایان نامه های مان جلسه داشتیم. حدود هشت و نیم شب به منزل رفتم. شب مهمان داشتیم. بعد از ظهر جمعه به تلویزیون آمدم و دیدم در خبرگزاری پژواک اطلاعیه ریاست عمومی امنیت ملی منتشر شده که تاکید کرده است سخنان مشعل در جلسه وزارت اطلاعات و فرهنگ تحریف شده و این ریاست هیچ رسانه ای را به وابستگی به کشورهای همسایه متهم نکرده است! چقدر جالب! بلافاصله به بخش خبر رفتم و در خبرهای ساعت هشت شب با این عنوان پخش کردیم: «ریاست امنیت ملی کشور، حرف خود را پس گرفت؛ هیچ رسانه ای توسط کشورهای همسایه حمایت مالی نمی شود.» روز شنبه اطلاعیه ای منتشر کردیم و ریاست امنیت ملی را مورد انتقاد شدید قرار دادیم که چرا علیه تلویزیون تمدن ادعاهای بی اساس مطرح کرده و حالا منکر شده است؟!
یکشنبه ساعت نه صبح به مرکز رسانه های حکومت رفتم. جلسه ای بود با حضور شماری از مسوولان رسانه های داخلی و خبرنگارانی از کشورهای عضو ناتو که در افغانستان نیروی نظامی دارند. تا یازده و نیم طول کشید. ظهر به شبکه برگشتم و حدود ساعت دو بعداز ظهر صدای تیراندازی شنیده شد. معلوم شد در مرکز شهر و در مقابل مجلس(حدود پنجصد متر دورتر از ما) حمله نظامی صورت گرفته است. خبرنگاران برای پوشش خبری رفتند. تا ساعت یازده در شبکه ماندم و به مطالعه کتاب Shots in the mirror پرداختم و سپس به منزل رفتم. حدود ساعت سه نیمه شب صدای انفجارهای شدید و تیراندازی های ممتد به گوش می رسید. باردیگر بین ساعت پنج تا شش صبح درگیری ها شدت یافت و بعد کاهش یافت و معلوم شد که نیروهای ارتش و پلیس توانسته اند بدون کمک نیروهای خارجی حملات گسترده دیروز به کابل و سه ولایت کشور را با کمترین تلفات سرکوب کنند.
دیروز غلام نبی فراهی معین وزارت اطلاعات و فرهنگ هم در مجلس سنا یکبار دیگر تاکید کرده است که ریاست امنیت ملی، سخنان سخنگوی این ریاست را درباره رسانه های خصوصی کشور، مواضع شخصی وی می داند. ما امروز اعلام کردیم که ریاست امنیت ملی باید از تلویزیون تمدن رسما عذرخواهی کند وگرنه حق شکایت از ریاست امنیت را برای خود محفوظ نگه میداریم.
بدین ترتیب دوشنبه گذشته که با حملات سیاسی و تبلیغاتی سخنگوی امنیت ملی علیه رسانه های خصوصی شروع شده بود با عقب نشینی ریاست امنیت در برابر رسانه ها و  سپس خودنمایی طالبان و سرکوب آنها در دوشنبه ای دیگر پایان یافت. یک هفته پر التهاب را پشت سرگذاشته ایم و اکنون در این ساعت شب همه چیز آرام است.
آنچه او ریخت به پیمانه، ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست

سرما گذشت و بهار و شادی آمد

زمستان را کمتر نوشتم. اوایلش با اواخر امتحانات دانشگاه همراه بود و اواسطش با ادامه سرمای شدید کابل که در پنج سال اخیر بی سابقه بود و اواخرش با فشردگی کارها در تلویزیون تمدن که با ویژه برنامه های نوروزی و جدول پخش بهار سال نود و یک رو برو بودیم. در این مدت بخش قابل توجهی از کتاب «آیین در آیینه» که مجموعه ای است از افکار دین شناسانه عبدالکریم سروش را مطالعه کردم. وی سعی کرده است اثبات کند که دین، حداقلی است و معرفت دائما متحول شونده انسان، سبب تحول مداوم در شناخت دین هم می شود. همچنین طرح تحقیق پایان نامه ام را با مدیر گروه حقوق دانشگاه نهایی ساختیم که عنوانش شد: «تحلیل جرم شناختی بازنمایی جرم در رسانه های تصویری افغانستان». خب این موضوعی است که برای من دلچسب است از این نظر که رشته تحصیلی ام را با رشته کاری ام پیوند می زند. یک سال و نیم پیش که وارد رشته حقوق شدم این دغدغه را داشتم که چگونه تحصیل و کار را به همدیگر پیوند بزنم. این طوری فکر می کنم این هدف اکنون دستیافتنی تر شده است. راستش پارسال تاحدی نگران این موضوع بودم؛ چون عرصه تلویزیون و هنر و فیلم و مستند و در مجموع رسانه نیز بسیار برایم دلپذیر است.

در دو سه هفته گذشته چند تا فیلم سینمایی و مستند را از بی بی سی فارسی دیدم که در نوع خود قابل توجه بودند - هرکدام از جهتی -؛ فیلم سینمایی «خاک آشنا» ساخته بهمن فرمان آرا، مستند «دختر فرمانفرما» که به زندگی مریم فیروز همسر کیانوری رهبر حزب توده ایران می پردازد و فیلم داستانی «چرخش در یک دایره» ساخته احمد سیر نورزاد که به زندگی یک زن به اصطلاح مدرن افغان پرداخته است. فرمان آرا در خاک آشنا، فضای ایران را تیره و تار نشان داده و مریم فیروز در مستند زندگی اش همچنان خود را متعهد به گذشته اش می داند و نورزاد در چرخش در یک دایره، به جای روایت زندگی دشوار زنان افغانستان، احساسات عاشقانه و نیازهای عاطفی و بطور مضمر نیازجنسی یک زن افغان از غرب برگشته را که همسرش مدام در مسافرت است روایت می کند. راستش بعد از فیلم های اسامه و جنگ تریاک این سومین فیلم فیلمسازان افغان بود که می دیدم و باید بگویم که هیچکدام را حکایت واقعیت های روزگار مردمان سرزمینم نیافتم. همه برای تحریف و تحقیر این مردم ساخته شده اند. اگر فیلمسازی نخواهد دردها و رنج ها را بگوید، می تواند زیبایی های فراوانی را روایت کند که برخاسته از باور و استعداد و اراده مردمانی است که در لابلای زشتی ها و ناکامی ها و رنج ها، زیبایی ها و موفقیت ها و بهبودی هایی چشم گیر می آفرینند. من از این دسته اخیر در نه سال اخیر که در افغانستان بوده ام در جای جای وطنم فراوان دیده ام که برخی شان حیرت آور بوده است.

در عرصه سیاسی، دو حادثه ناگوار، یکی قرآن سوزی امریکایی ها در بگرام و دیگری کشتار زنان و کودکان بازهم توسط امریکاییها در پنجوایی قندهار زمستان مارا سوزناک ساخت. درد جانکاهش مصونیت قضایی نیروها و اتباع کشورهای عضو ناتو در افغانستان است! خب این روزها خواهد گذشت ... و چرخش روزگار همیشه بر مراد زورمندان نخواهد بود.

اخوی سعید، یک هفته مانده به سال نو به طرف مشهد پرواز کرد و در سوم نوروز، با دختر یکی از اقوام نزدیکمان شیرینی خوری کرد. پدر و مادر و برخی دیگر از بستگان هم از قم به آنجا رفته بودند. دیشب که تلفنی با مادرم که تازه از سفر مشهد به منزل برگشته بودند صحبت می کردم، برخلاف دفعات دیگر که از دوری ما دلتنگی می کرد، این بار از صدایش شادی و خرسندی به گوش می رسید. هوای کابل هم این روزها خوب شده و دیشب و امروز نیمه بارانی است. ببار ای آسمان ...

تلویزیون

دارم کتاب «درباره تلویزیون و سلطه ژورنالیسم» اثر «پیر بوردیو» ترجمه ناصر فکوهی را می خوانم. این جمله توجهم را به خود جلب کرد: «تلویزیون می تواند با نشان دادن تناقض آمیز چیزها، چیزهایی را پنهان کند.» از خودم می پرسم: ما در تلویزیون تمدن با چیزهایی که نشان میدهیم، چه چیزی را پنهان می کنیم؟

و این جمله که: «تلویزیون می تواند چیزهایی را نشان دهد و نسبت به چیزهایی که نشان میدهد باور ایجاد می کند.» ما در «تمدن» چه باوری را ایجاد می کنیم؟ و یا چه باوری را باید ایجاد کنیم؟

شیشه و باران

وقتی شیشه پاک کن را زدم تا شیشه ی گرد و خاک گرفته را پاک کند، شیشه ی موتر/ماشین کثیف تر شد! و راه را در آن ساعت شب به سختی می توانستم ببینم.

باران تند شروع کرد به باریدن و همه جا را زلال ساخت

فکرش را کرده اید که گاهی اوضاع چنان تیره و تار است که ...

و آن باران زلال و تند کجاست که در امتداد زمان، تیرگی ها را بشوید؟

حسین

کربلا

عاشورا

عشق

حماسه

بندگی

امتداد تاریخ ... امروز ... من، تو ... عطش ... باران

باز هم اول

روز جمعه آخرین مرحله از دومین دوره مسابقات علمی بین دانش آموزان ممتاز موسسات تعلیمی خصوصی شهر کابل برگزار شد. در این دوره از مسابقات، که 736 دانش آموز ممتاز از بیست موسسه تعلیمی(مدرسه) خصوصی شهر کابل اشتراک داشتند، دانش آموزان موسسه تعلیمی خصوصی دین و دانش در دوره ابتدایی با کسب ۱۲۹ امتیاز مقام اول را به دست آوردند. دانش آموزان موسسات خصوصی کاتب و پردیس با کسب ۹۱ و ۷۲ امتیاز، حائز مقام های دوم و سوم شدند. در دوره متوسطه موسسات تعلیمی ارشاد، کاتب و تمدن با کسب ۹۷، ۷۰ و ۶۵ امتیاز به ترتیب مقام های اول تا سوم را به دست آوردند. موسسه دین و دانش سال گذشته نیز در نخستین دوره مسابقات علمی موسسات تعلیمی خصوصی شهر کابل، مقام اول را به دست آورده بود. 

                                    دانش آموزان ممتاز عمومی موسسه تعلیمی دین و دانش

صنف(کلاس)

نام

نام پدر

رتبه

اول

وحید

شیرعلی

اول

فاطمه

غلام علی

سوم

دوم

ریحانه

محمد نبی

سوم

سوم

هادی

محمد امان

اول

چهارم

نازنین

رجبعلی

اول

مهدی

یاسین

دوم

زهرا

محمد علی

سوم

پنجم

فاطمه

محمد رضا

سوم

فاطمه

امان الله

ششم

ساره

محمد ابراهیم

دوم

هفتم

نرگس

محمد عارف

دوم

الهه

یار محمد

سوم

 

دانش آموزان موسسه تعلیمی دین و دانش حائز رتبه اول در مضامین درسی

صنف (کلاس)

نام

نام پدر

مضمون

اول

خالده

حسین بخش

دری

وحید

شیرعلی

دری

دوم

ریحانه

محمد نبی

ریاضی

سوم

هادی

محمد امان

ریاضی

چهارم

مهدی

یاسین

ساینس(علوم)

مهدی

یاسین

پشتو

سحر

غلام عباس

پشتو

فاطمه

خلیل الله

دری

پنجم

فاطمه

محمد رضا

دری

ششم

ساره

محمد ابراهیم

پشتو

عرفان

حبیب الله

زبان انگلیسی

هفتم

نرگس

محمد عارف

پشتو

الهه

یارمحمد

حبیبه

ناظرحسین

نرگس

محمد عارف

زبان انگلیسی

الهه

یارمحمد

فرشته

امام علی

هندسه

طوبی

سید زکریا

دری

 
لازم میدانم از همکاران خوبم آقای محمدرضا رضوانی عزیز که به عنوان صاحب امتیاز موسسه فعالیت های خوبی انجام داده و در تدریس هم کمک کرده است، خانم حلیمه فاضل گرامی که وظایف مرا به عنوان جانشین مدیرمسوول پیش می برد و زحمت های زیاد می کشد، خانم حدیث رضایی همسر گرامی ام معاون آموزشی موسسه که امسال در تدریس هم کمک زیاد کرده است، آقای محمد کربلایی گرامی سرمعلم موسسه که او هم در تدریس کمک کرده است و تک تک معلمان ارجمند موسسه دین و دانش صمیمانه تشکر کنم که زحمات شان نتایج ارزشمند به بار آورده است؛ اما میدانیم که این آغاز راه تازه ای است که در مسیر زیبا و پرشکوفه تعلیم و تربیت در پیش رو داریم.