ظاهرا تقدیر بر
این شده که نوشته های اخیرم، بیشتر سفرنامه باشد. بعد از ماه رمضان که عید فطرش به
خاطر هلال شوال، ماجرایی داشت و من در روزی که عده ای عید داشتند و عده ای روزه
دار بودند، با خانواده به «چاریکار» در پنجاه کیلومتری شمال کابل رفتیم. هوا گرم
بود و ساعتی را در بیرون شهر در کنار جویباری با درختان سبز اقامت کردیم و بعد از
ظهر برگشتیم. روز چهارشنبه اول سنبله/ شهریور به روستایمان «شش برجه» در بهسود
رفتم. وضعیت «دره میدان» نامطمئن بود؛ چون چند روز قبل، تعدادی از جوانان مناطق
مرکزی در این منطقه به دست طالبان کشته شده بودند؛ با این حال وقتی به منطقه خطر
رسیدیم خوابم برد و وقتی بیدار شدم که به «قلعه اسلم» رسیده و از منطقه خطر گذشته
بودیم. کار راه سازی بعد از کوتل/ گردنه «اونی» هم ادامه داشت که نوید بخش است.
ساعت 11:40 به «شش برجه» رسیدم و یک سره به منزل نوه کاکای پدرم رفتم. غروب برای
زنگ زدن به کابل بر بالای کوه پشت قریه رفتم و دقایقی محو تماشای منظره زیبای جلگه
کجاب شدم که واقعا تماشایی بود. برای من محیط طبیعی و آرام و سرسبز روستا بسیار
دلپذیر است به ویژه اینکه گمان می کنم در طول سالیان دراز چه انسان هایی که در این
مناطق زندگی نکرده اند و چه ماجراهایی که اتفاق نیفتاده و چه سرگذشت هایی که بر
آدم ها نگذشته است! آن محیط ها خیلی عبرت آموز است. انسان احساس نزدیکی خاصی به
خدا پیدا می کند. شاید برای من که همه عمرم در زندگی پر سر و صدای شهرها گذشته
چنین است! شب را ماندم و پنجشنبه به کابل برگشتم.
یکشنبه دوازدهم
سنبله، برای شرکت در جلسات هیات انتخاب آثار چهارمین جشنواره رادیو و تلویزیون های
اسلامی عازم تهران شدم. هواپیمای شرکت هوایی «کام ایر» پس از توقفی کوتاه در مزار
شریف ساعت 2:25 دقیقه بعد از ظهر در میدان هوایی بین المللی امام خمینی به زمین
نشست و فردی که از دفتر اتحادیه رادیو و تلویزیون های اسلامی آمده بود مرا به هتل
سیمرغ رساند. ساعت چهار و نیم به جلسه هیات انتخاب آثار رفتم و چون خسته بودم و شب
هم باید به قم می رفتم، ساعت شش از جلسه یبرون آمدم و با مترو به ترمینال جنوب
رفتم. اخوی سعید و نامزدش هم که برای زیارت و گردش به تهران آمده بودند، آنجا آمده
بودند و با همدیگر به قم رفتیم. پدر و مادر و خواهر و همه خوشحال شدند. دوشنبه به
تهران بازگشتم و تا یکشنبه نوزدهم سنبله/ شهریور هر روز جلسه بود و بیش از 400 اثر
را از حدود 40 شبکه از کشورهای مختلف بررسی کردیم و امتیاز دادیم. از افغانستان
شبکه های تمدن، نور و راه فردا و موسسه نما رسانه در این جشنواره شرکت کرده بودند.
از تمدن، برنامه کودک و نوجوان، مستند 720(رویدادهای میدان پل سوخته«شهید مزاری»
کابل) و ویژه برنامه «بحرین، انقلاب فراموش شده»، از تلویزیون نور، برنامه «آخر
خط» و از تلویزیون راه فردا، ویژه برنامه عید قربان و از نمارسانه، مستندی که
درباره درگیری کوچی ها با مردم بهسود ساخته بودند، مورد استقبال هیات انتخاب آثار
قرار گرفت.
غروب یکشنبه
نوزدهم سنبله به قم رفتم که تا پنجشنبه شب به دیدار دوستان گذشت. قم در سالهای اخیر خیلی تغییر کرده و در حال تبدیل شدن از شهری سنتی به شهری مدرن است. پدر هم که در طب
سنتی سالهاست که کار می کند مطالب زیادی نوشته است و دوست دارد چاپ شود. یک
کتابچه اش را گرفتم که تایپ کنم برایش.
آن روزها خبر
تهیه فیلمی در امریکا و انتشار آن در فضای مجازی منتشر شد که گویا به ساحت پیامبر
اسلام(ص) توهین شده است. تظاهرات های سنگینی هم در بسیاری از کشورهای اسلامی شروع
شد که هنوز ادامه دارد. در لیبی سلفی ها همان روزهای نخست، به محل اقامت سفیر
امریکا در بنغازی حمله کردند و او را با شماری از همکارانش درجا کشتند. او شاید
تقصیری نداشته اما وقتی به کارهای افراطی دامن زده می شود، چنین هزینه هایی را هم
در پی دارد. آزادی بیان نمی تواند مجوز توهین به عقاید صدها میلیون انسان باشد.
آزادی بیان از احترام به انسان ها و حفظ کرامت انسانی جدانیست و اصلا در همین
راستا ارش پیدا میکند. غربی ها و خصوصا امریکایی ها همیشه مدعی مبارزه با افراط
گرایی هستند؛ اما آیا چنین اقداماتی، خود، بدترین نوع افراط گرایی نیست؟ و به
افراط گرایی در دیگر کشورهایی که مقدسات شان مورد اهانت قرار گرفته نمی انجامد؟
شب جمعه بیست و
چهار سنبله/شهریور ساعت دوازده و نیم عازم یزد شدم برای دیدار دوست عزیزم آقای سید
مهدی سلطانی که از چهار سال پیش در فضای مجازی باهمدیگر مباحثات زیادی داشتیم. او
با درجه فوق لیسانس جامعه شناسی، اکنون مشاور یک مکتب/ مدرسه راهنمایی است. ساعت
شش و نیم صبح جمعه به یزد رسیدم و یکسره به منطقه صفائیه به منزل ایشان رفتم. در
همان نگاه نخست، یزد را شهری زیبا با خیابان های وسیع دیدم. در طول روز برنامه
مفصلی برای بازدید از مناطق زیبا و تاریخی یزد داشتیم؛ از آتشکده زرتشتیان – که در
تابلو نوشته های روی دیوارهای آن تاکید خاصی بر یکتاپرستی زرتشتیان شده بود و
اینکه روزانه پنج وعده نماز می خوانند و روزه می گیرند و به بهشت و جهنم معتقد
هستند. دیدار از نمایشگاه زرتشتیان و اهدای کتاب حاوی تصاویر آثار تاریخی یزد توسط
آقای سلطانی به من و دیدن مسجد روضه محمدیه و مقبره آیت الله صدوقی و مسجد جامع که
براستی عظمتی دارد و آب انبارها و بادگیرهای مخصوص برای خنک کردن آب و محیط خانه،
و کوچه پس کوچه های قدیمی شهر و پالوده یزدی و سفر به روستای «ده بالا» در حدود
پنجاه کیلومتری غرب یزد در مسیر شیراز و در منطقه ای کوهستانی که واقعا زیبا و
دیدنی بود با همراهی معلم آقای سلطانی. بعد از نان چاشت، درباره مسائل اجتماعی هم
صحبتهایی شد ـ اگرچه من دوست داشتم فرصت بیشتر می بود و مباحثات در عرصه مجازی را
قدری هم در عرصه حضور ادامه میدادیم؛ اما همان قدرش هم غنیمت بود ـ بازگشت به یزد
و نماز مغرب و عشا در مسجد امیر چقماق ـ که پیش نمازش را آقای سلطانی فردی اهل
معنویت و محبوب مردم معرفی کرد ـ و شرکت در جشن قبولی حدود هشتاد نفر از دانش
آموزان لیسه / دبیرستان امام حسین(ع) در دانشگاه که تا 11 شب طول کشید. دانش
آموزان هنرمندی کردند و از معلمان خود سپاسگزاری نمودند و جایزه گرفتند و خوش
بودند؛ اما بعدا معلوم شد که دوستم دلگیری هایی داشته و انتقاد به نظام آموزشی
خصوصی که مبتنی بر پول است را علت دانست. در طول روز به مناسبت هایی، از وارد شدن
سیاست در عرصه فعالیت های دینی هم انتقادهایی داشت و نیز از دست اندرکاران به سبب
کم توجهی به مساله گردشگری و آماده کردن اماکن و آثار تاریخی برای جذب گردشگران که
خب فضای فکری و ذهنی ایشان برایم آشنا و طبیعی بود و درمواردی بجا. اینها مجموعه برنامه هایی بود
که در سفر حدودا 20 ساعته من یه یزد داشتیم و به من بسیار خوش گذشت. ساعت دوی
بامداد شنبه عازم قم شدم. همینجا لازم میدانم از مهمان نوازی و محبتهای آقای
سلطانی عزیز صمیمانه تشکر کنم. امیدوارم فرصتی برای جبران فراهم شود.
عصر شنبه به
دیدار آقای نعمتی همکار قدیمی ام رفتم و خاطرات را تازه کردیم. خوشبختانه فوق
لیسانش را در ادبیات فارسی گرفته است و امیدوارانه به کارش ادامه میدهد.
سفر دو هفته ای
من به ایران، غروب روز یکشنبه بیست و ششم سنبله/ شهریور با بازگشت به کابل پایان
یافت.
در نخستین شب بازگشت، در خبرهای
تلویزیون تمدن، کتاب جدید و مهم آیت الله محسنی به نام «توضیح المسائل سیاسی»
معرفی شد که به موضوع حکومت و وظایف مردم و حاکمان اختصاص دارد و در نوع خودش در
تاریخ فقه شیعه یک ابتکار و از اهمیت بالایی برخوردار است. در روزهای بعد آن را به
دست آوردم و بیشترش را در شب و روز جمعه گذشته مطالعه کردم. در این باره در آینده
باید بیشتر نوشت.